عشق پيري
عالم رباني شيخ بهائي اعلي الله مقامه در کتاب کشکول خويش نقل مي فرمايند : يکي از پيران با تجربه مي گفت : روزي به ديدار يکي از قبايل عرب رفتم . در آنجا زني خوش منظر ديدم که قامتي موزون و دل فريب داشت . با ديدار او عاشقش شدم به گونه اي که گفتم : اي زن اگر شوهر داري خدا او را به تو ارزاني بدارد ولي ...
زن گفت : ولي چه ؟ آيا در غير اين صورت تو خواشتگار مني ؟ گفت : آري ، زن گفت : تو قد و بالاي مرا ديدي ، ولي موي سر مرا نديدي که همگي شفيد است ! آيا حاضري با زن موسفيدي ازدواج کني ؟ با شنيدن اين سخن افسار مرکبم را گرفتم که برگردم و از پيشنهادم پشيمان شدم . زن گفت : کجا مي روي ؟ صبر کن چيزي را به يادت بياورم . گفتم : چه چيزي ؟. گفت : من هنوز به سن بيست سالگي نرسيده ام . ولي خواستم به تو بفهمانم که من همان نفرتي را از تو دارم که تو از من پيدا کردي ! سپس در حالي که مي گفت : پيري مردان در نظر زن جوان همانند پيري زنان در نظر مردان است ، روي برتافت و رفت .
       + نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۱/۲۵ ساعت  توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
        |