مفاهیم و ابعاد عشق: پیشینه تاریخی
مفاهیم و ابعاد عشق: پیشینه تاریخی
در ارتباط با روانشناسی عشق ، فروید ( 1910 ) مقوله عشق را چنین توصیف می کند :
" از زمانیکه تبیین شرایط ضروری عشق ورزی را به نویسندگان خلاق واگذاردیم ، نتیجتاَ اجتناب ناپذیر است که علم نیز برخوردی از گونه هنرمندان را که طی هزاران سال برای بشر لذت آور بوده ، پیش گیرد . "
در تحقیقات کنکاش من راجع به عشق ملهم از افسون ادبیات عاشقانه این است که توسط برگمن ( 1987 ) و سینگر ( 1987 - 1984 ) مورد نقد و بازنگری قرار گرفت .
بر همین اساس من گونه هایی از عشق را در اسطوره شناسی و فلسفه باستان خلاصه بندی کرده ام همچنین مرکز توجه من بر تاثیر دیدگاههای تاریخی در مفهوم عشق مدرن است .
1. عشق به عنوان پدیده ای تلخ و شیرین:
عشق اغلب بعنوان احساسی ضد و نقیض ترسیم می شود ؛ وقتی معشوق به کام است ، لذتی سعادتمندانه دارد و فرق او شکنجه و عذابی دردناک !
عاشق اغلب احساس اسارت و مورد تملک بودن می کند ، این احساسات متناقض گاهاَ در اشعار کهن به چشم می خورد ؛ شاعرۀ یونانی " سافو " Sappho [ حدود 630 سال قبل از میلاد ] می سراید :
" عشقی که بند از پا می گشاید از من بنده ای ناگزیر ساخت ... ومادرم عزیزم ! مرا دیگر یارای آن نیست با افرودیت که از عشق آن پسر باریک اندام مرا بر زمین زده و شکسته مقابله کنم ! "
این بینش نخستین و بدوی که عشق کیفیاتی مثبت و منفی دارد که هم خوشایند هم ناخوشایند است ، در شناخت تمایزات بین فرهنگی امروزه در نگاه و اندیشه عشق ما را یاری خواهد کرد .
2. عشق بعنوان خداوندگار ( اله یا الهه )
این بیان که عشاق ناخواسته در چنگ عشق اسیر می شوند ریشه در این تفکر دارد که عشق یک نیروی قدرتمند خارجی ( اله یا الهه ) است .
Aphrodite و Eros دو الهه عشق بوده که توسط یونانیان باستان خلق شدند آن دو همانند سایر خدایان قدرتی داشته اند که مردم را در حیطه ای خارج از اختيار انسان در بوته آزمايش مي گذارند. مثلا در اساطير يوناني افروديت ، هلن را وادار كرد به تحريك گماشته خويش دست از خانه و شوهر و دخترش بكشد .
الهه ديگر عشق اروس كه نام لاتين وي cupid است همانطور كه مي دانيم از طريق نيزه اي در وجود قربانيان خود نفوذ مي كرده و سپس آنهايي بي آنكه علت را بدانند به نحوي ديوانه وار مجنون مي شدند .
اسير بودن يا تحت تسلط بودن با شور و هيجاني خاص هنوز هم يكي از ابعاد مشهور عشق است .
3. عشق بعنوان نيازي براي باز به هم رسانيدن نيمه هاي گمشدة يك مخلوق مجرد :
رساله ، مهماني ، افلاطون - نخستين پژوهشنامه اختصاصي در شناخت ماهيت و ذات عشق - موجب تغييرات بنيادي در طرز تفكر غربي راجع به عشق شد . يكي از مهمترين مضامين آن اين است كه عشق بر اساس نياز به كامل شدن از طريق فرد مقابل است . انسانهاي نخستين ( بر طبق اساطير يونان ) متشكل از دو بخش مذكر و دو بخش مؤنث ، يا يك بخش مذكر و يك بخش مؤنث بوده اند كه موجوداتي با قدرتمندي بسيار بالا شناخته شده اند قدرت آنها خدايان را تهديد مي نمد به همين سبب اين دو بخش مؤنث و مذكر را از هم گسيخته ساختند .
و همين امر خاستگاه مردان هم جنس باز[1] و زنان هم جنس باز[2] و زنان و مردان دگر جنس خواه[3] است كه خواهان يگانگي و بازيابي نيمه ديگرشانند . تنها زمانيكه دو نيمه دوباره يكي شوند هر يك به ماهيت اصلي خود و عشق فطري و حقيقي باز مي گردند و آنگاه نياكان ما شاد و راضي خواهند گشت .
اين خاستگاه كه عشق امكان كامل كردن ديگري را به يك شخص ميدهد ، بخش مهمي از تئوري وابستگي[4] را تشكيل ميدهد .
4، عشق فرهيخته و رمانتيك ( آرمانگرايانه ) :
عشق فرهيخته بر مبناي چنين رويكردهايي شكل مي گيرد :
1. كشش جنسي بين زن و مرد در ذات خود يك ملاك براي تمايل آن دو بهم است .
2 . عشق ، عشاق را وارسته مي دارد و به آنها شرافت مي بخشد .
3 . كشش جنسي فقط تكانه شهوتي[5] نسيت بلكه محصولي زيبايي شناختي و كرداد شناختي است .
4 . عشق به معاشرت و معاشقه مي انجامد اما نه لزوما ازدواج .
5 . عشق پر حرارت و آتشين است . روابط پر شوري كه وحدتي مقدس را ميان زن و مرد بنا مي نهد .
اين بعد عشق در حاليكه بنحوي چشمگير متفاوت با انديشه و ذهنيت آمريكايي است احتمالا همچنان افكار روزمره مردم نسبت به عشق را تحت تاثير قرار مي دهد .
در مكتب رمانتيك ، براي نخستين بار در تاريخ آرماني سازي عشق ، احساسات هيجاني بيش از منطق در روابط جنسي مد نظر قرار گرفت و بر آن برتري يافت .
عشق شهواني بيش از اين بعنوان مسيري براي كمال مطلوب ديده نمي شود چرا كه زين پس خود ، كمال مطلوب است . انديشه عشق آرمانگرايانه شكل گسترده و تجديد حيات يافته انديشه عشق مرافق[6] نخستين است .
موضع گيريهاي مختلف در مكتب رمانيسم صراحتا بر تجارب جنسي شخص متمركز مي شود حال آنكه متون ادبي و فرهيخته از ماجراجويي ها و دلاوريها سخن مي راند .
اگر عشق مرافق با پيش نوازش[7] بياميزد ، عشق رمانتيك صميمي را پديد مي آورد كه محصولش آرماني سازي دو سويه است . دو نوع رمانتيك گرايي ( آرمانگرايي ) وجود دارد :
1- خوش بيني گرايي آرماني ( مثل كانت و هگل وشلي و بايرون ) كه ميگويند ، بشر فطرتا قادر است با عشق شهواني به كاميابي و سعادت برسد و از طريق يك پايگاه دائمي – ازدواج - آنرا حفظ كند .
2- بد بيني گرايي ارماني ( مثل گوته - شوپنهاور - واگنر ) اين ديدگاه جهان را پست تر و فرومايه تر از آن مي پندارد كه عشق را دريابد و تحقق عشق را در هنگام مرگ و از آن پس مي داند . ( مثل رومئو و ژوليت - تريستان و ايزولا – غمنامه ورثر جوان و... ) اين موارد بعنوان ترجمان كامل و جامع اين باور كه عشق تلخ و شيرين - آميزه اي از غم وشادي - است مد نظر قرار مي گيرد .
5، عشق مذهبي:
مسيحيت ادعا ميكند مكتب عشق است . خدا در مذهب مسيح شبيه خداوندگار متون افلاطون است .انجيل ميگويد : " خدا عشق است . آحاد بشر بايد عاشق خدا باشند و يكديگر را بايد تنها به عشق او دوست بدارند . " و عشق به انگيزه هاي شهواني و جسماني را گناه مي پندارند . خداوند همچون بهشت افلاطوني انتزاعي نيست ، خداوند تجسم عيني عشق است و عاشقان خويش را اجابت مينمايد ، او خود براي عاشقان شيفته عشقش بس باشد .
- عناصر عشق مسيحيت مشتمل بر : اروس[8] (كمال گرايي ) / فيليا[9] (اتحاد و برادري انسان با خدا ) / نوموس[10] ( عشق بعنوان پرستش و تصديق فرامين الهي ) / اگاپ[11] ( عشق بعنوان خالق بهشت ) ، است .
جنجالي ترين ديدگاه به عشق كه توسط نظريه پرداز آمريكايي معاصر عرضه شد آن بود كه مي كوشيد انگيزه هاي جنسي و شهواني را در عشق كمرنگ كرده و بي ارج جلوه دهد .
6- عشق بعنوان خواسته و نيازي معنوي در برابر ميل جنسي :
براي افلاطونيان ، حتي هنگاميكه ادراك عشق ، شهواني و جنسي است ، عشق جستجوي زيبايي و نيكي محفل بوده و فضيلتي است كه بر هر چيز مقدم مي باشد . براي راهبان مسيحي عشق ميان زن و مرد ناشي از عشق به خداست و انگيزه جنسي به خودي خود گناه است . عقايد انسان گرايانه نسبت به عشق عارفانه ، مغايرت آرماني سازي را با حقيقت شهواني عشق تشخيص داد .
آرمانگرايان كوشيدند اين مسئله را از راه آرماني سازي سكس - كه ضرورتا ابراز مي كند غرايز جنسي ، روحاني و معنوي هستند - حل نمايد . براي واقع گرايان قرن نوزدهم كه خواهان توجيه علمي براي عشق شهواني بودند ايده آل گرايي آرماني كفايت نمي كرد . امروزه اين مشكل هنوز راه بسياري تا حل و فصل كامل دارد .
آنطور كه در ادامه اين مجموعه ديده مي شود ، با آنكه دانشمندان قرن بيستم ماموريتشان را درافشاي حقايق عشق ادامه مي دهند و به دستاوردهايي هم نائل شده اند ، آرماني سازي هنوز بخش عمده ذهنيت روزمره مردم به عشق را تشكيل مي دهد .
" از زمانیکه تبیین شرایط ضروری عشق ورزی را به نویسندگان خلاق واگذاردیم ، نتیجتاَ اجتناب ناپذیر است که علم نیز برخوردی از گونه هنرمندان را که طی هزاران سال برای بشر لذت آور بوده ، پیش گیرد . "
در تحقیقات کنکاش من راجع به عشق ملهم از افسون ادبیات عاشقانه این است که توسط برگمن ( 1987 ) و سینگر ( 1987 - 1984 ) مورد نقد و بازنگری قرار گرفت .
بر همین اساس من گونه هایی از عشق را در اسطوره شناسی و فلسفه باستان خلاصه بندی کرده ام همچنین مرکز توجه من بر تاثیر دیدگاههای تاریخی در مفهوم عشق مدرن است .
1. عشق به عنوان پدیده ای تلخ و شیرین:
عشق اغلب بعنوان احساسی ضد و نقیض ترسیم می شود ؛ وقتی معشوق به کام است ، لذتی سعادتمندانه دارد و فرق او شکنجه و عذابی دردناک !
عاشق اغلب احساس اسارت و مورد تملک بودن می کند ، این احساسات متناقض گاهاَ در اشعار کهن به چشم می خورد ؛ شاعرۀ یونانی " سافو " Sappho [ حدود 630 سال قبل از میلاد ] می سراید :
" عشقی که بند از پا می گشاید از من بنده ای ناگزیر ساخت ... ومادرم عزیزم ! مرا دیگر یارای آن نیست با افرودیت که از عشق آن پسر باریک اندام مرا بر زمین زده و شکسته مقابله کنم ! "
این بینش نخستین و بدوی که عشق کیفیاتی مثبت و منفی دارد که هم خوشایند هم ناخوشایند است ، در شناخت تمایزات بین فرهنگی امروزه در نگاه و اندیشه عشق ما را یاری خواهد کرد .
2. عشق بعنوان خداوندگار ( اله یا الهه )
این بیان که عشاق ناخواسته در چنگ عشق اسیر می شوند ریشه در این تفکر دارد که عشق یک نیروی قدرتمند خارجی ( اله یا الهه ) است .
Aphrodite و Eros دو الهه عشق بوده که توسط یونانیان باستان خلق شدند آن دو همانند سایر خدایان قدرتی داشته اند که مردم را در حیطه ای خارج از اختيار انسان در بوته آزمايش مي گذارند. مثلا در اساطير يوناني افروديت ، هلن را وادار كرد به تحريك گماشته خويش دست از خانه و شوهر و دخترش بكشد .
الهه ديگر عشق اروس كه نام لاتين وي cupid است همانطور كه مي دانيم از طريق نيزه اي در وجود قربانيان خود نفوذ مي كرده و سپس آنهايي بي آنكه علت را بدانند به نحوي ديوانه وار مجنون مي شدند .
اسير بودن يا تحت تسلط بودن با شور و هيجاني خاص هنوز هم يكي از ابعاد مشهور عشق است .
3. عشق بعنوان نيازي براي باز به هم رسانيدن نيمه هاي گمشدة يك مخلوق مجرد :
رساله ، مهماني ، افلاطون - نخستين پژوهشنامه اختصاصي در شناخت ماهيت و ذات عشق - موجب تغييرات بنيادي در طرز تفكر غربي راجع به عشق شد . يكي از مهمترين مضامين آن اين است كه عشق بر اساس نياز به كامل شدن از طريق فرد مقابل است . انسانهاي نخستين ( بر طبق اساطير يونان ) متشكل از دو بخش مذكر و دو بخش مؤنث ، يا يك بخش مذكر و يك بخش مؤنث بوده اند كه موجوداتي با قدرتمندي بسيار بالا شناخته شده اند قدرت آنها خدايان را تهديد مي نمد به همين سبب اين دو بخش مؤنث و مذكر را از هم گسيخته ساختند .
و همين امر خاستگاه مردان هم جنس باز[1] و زنان هم جنس باز[2] و زنان و مردان دگر جنس خواه[3] است كه خواهان يگانگي و بازيابي نيمه ديگرشانند . تنها زمانيكه دو نيمه دوباره يكي شوند هر يك به ماهيت اصلي خود و عشق فطري و حقيقي باز مي گردند و آنگاه نياكان ما شاد و راضي خواهند گشت .
اين خاستگاه كه عشق امكان كامل كردن ديگري را به يك شخص ميدهد ، بخش مهمي از تئوري وابستگي[4] را تشكيل ميدهد .
4، عشق فرهيخته و رمانتيك ( آرمانگرايانه ) :
عشق فرهيخته بر مبناي چنين رويكردهايي شكل مي گيرد :
1. كشش جنسي بين زن و مرد در ذات خود يك ملاك براي تمايل آن دو بهم است .
2 . عشق ، عشاق را وارسته مي دارد و به آنها شرافت مي بخشد .
3 . كشش جنسي فقط تكانه شهوتي[5] نسيت بلكه محصولي زيبايي شناختي و كرداد شناختي است .
4 . عشق به معاشرت و معاشقه مي انجامد اما نه لزوما ازدواج .
5 . عشق پر حرارت و آتشين است . روابط پر شوري كه وحدتي مقدس را ميان زن و مرد بنا مي نهد .
اين بعد عشق در حاليكه بنحوي چشمگير متفاوت با انديشه و ذهنيت آمريكايي است احتمالا همچنان افكار روزمره مردم نسبت به عشق را تحت تاثير قرار مي دهد .
در مكتب رمانتيك ، براي نخستين بار در تاريخ آرماني سازي عشق ، احساسات هيجاني بيش از منطق در روابط جنسي مد نظر قرار گرفت و بر آن برتري يافت .
عشق شهواني بيش از اين بعنوان مسيري براي كمال مطلوب ديده نمي شود چرا كه زين پس خود ، كمال مطلوب است . انديشه عشق آرمانگرايانه شكل گسترده و تجديد حيات يافته انديشه عشق مرافق[6] نخستين است .
موضع گيريهاي مختلف در مكتب رمانيسم صراحتا بر تجارب جنسي شخص متمركز مي شود حال آنكه متون ادبي و فرهيخته از ماجراجويي ها و دلاوريها سخن مي راند .
اگر عشق مرافق با پيش نوازش[7] بياميزد ، عشق رمانتيك صميمي را پديد مي آورد كه محصولش آرماني سازي دو سويه است . دو نوع رمانتيك گرايي ( آرمانگرايي ) وجود دارد :
1- خوش بيني گرايي آرماني ( مثل كانت و هگل وشلي و بايرون ) كه ميگويند ، بشر فطرتا قادر است با عشق شهواني به كاميابي و سعادت برسد و از طريق يك پايگاه دائمي – ازدواج - آنرا حفظ كند .
2- بد بيني گرايي ارماني ( مثل گوته - شوپنهاور - واگنر ) اين ديدگاه جهان را پست تر و فرومايه تر از آن مي پندارد كه عشق را دريابد و تحقق عشق را در هنگام مرگ و از آن پس مي داند . ( مثل رومئو و ژوليت - تريستان و ايزولا – غمنامه ورثر جوان و... ) اين موارد بعنوان ترجمان كامل و جامع اين باور كه عشق تلخ و شيرين - آميزه اي از غم وشادي - است مد نظر قرار مي گيرد .
5، عشق مذهبي:
مسيحيت ادعا ميكند مكتب عشق است . خدا در مذهب مسيح شبيه خداوندگار متون افلاطون است .انجيل ميگويد : " خدا عشق است . آحاد بشر بايد عاشق خدا باشند و يكديگر را بايد تنها به عشق او دوست بدارند . " و عشق به انگيزه هاي شهواني و جسماني را گناه مي پندارند . خداوند همچون بهشت افلاطوني انتزاعي نيست ، خداوند تجسم عيني عشق است و عاشقان خويش را اجابت مينمايد ، او خود براي عاشقان شيفته عشقش بس باشد .
- عناصر عشق مسيحيت مشتمل بر : اروس[8] (كمال گرايي ) / فيليا[9] (اتحاد و برادري انسان با خدا ) / نوموس[10] ( عشق بعنوان پرستش و تصديق فرامين الهي ) / اگاپ[11] ( عشق بعنوان خالق بهشت ) ، است .
جنجالي ترين ديدگاه به عشق كه توسط نظريه پرداز آمريكايي معاصر عرضه شد آن بود كه مي كوشيد انگيزه هاي جنسي و شهواني را در عشق كمرنگ كرده و بي ارج جلوه دهد .
6- عشق بعنوان خواسته و نيازي معنوي در برابر ميل جنسي :
براي افلاطونيان ، حتي هنگاميكه ادراك عشق ، شهواني و جنسي است ، عشق جستجوي زيبايي و نيكي محفل بوده و فضيلتي است كه بر هر چيز مقدم مي باشد . براي راهبان مسيحي عشق ميان زن و مرد ناشي از عشق به خداست و انگيزه جنسي به خودي خود گناه است . عقايد انسان گرايانه نسبت به عشق عارفانه ، مغايرت آرماني سازي را با حقيقت شهواني عشق تشخيص داد .
آرمانگرايان كوشيدند اين مسئله را از راه آرماني سازي سكس - كه ضرورتا ابراز مي كند غرايز جنسي ، روحاني و معنوي هستند - حل نمايد . براي واقع گرايان قرن نوزدهم كه خواهان توجيه علمي براي عشق شهواني بودند ايده آل گرايي آرماني كفايت نمي كرد . امروزه اين مشكل هنوز راه بسياري تا حل و فصل كامل دارد .
آنطور كه در ادامه اين مجموعه ديده مي شود ، با آنكه دانشمندان قرن بيستم ماموريتشان را درافشاي حقايق عشق ادامه مي دهند و به دستاوردهايي هم نائل شده اند ، آرماني سازي هنوز بخش عمده ذهنيت روزمره مردم به عشق را تشكيل مي دهد .
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۱/۲۹ ساعت توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
|