عشق و منطق
از زمان یونانی های باستان ، شعرا، فیلسوفهاو نمایشنامه نویسان عشق و منطق را جدا ، متفاوت حتی پدیده های متضاد در نظر می گرفتند. افلاطون دو دستگی را خلاصه کرده و میگوید:” زمانی که تمایلات یک نفر مانند اسبهای سرکش باشد، عقل همانند ارابه است که می بایست مهار شود و به این تمایلات شدید سروسامان دهد.” این باور که فرد می بایست عقل را برای فائق آمدن برتمایلات اولیه به کار برد در طی قرنها جاری است. عالم مسیحی باستانی این اصل را در فکری غربی به هم اتصال داده است:” احساسات و تمایلات اغوا کننده اند. گناهانی که می بایست توسط عقل اندیشی و قدرت اراده تسخیر شوند”. عصب شناسان در حال حاضر بر این عقیده اند ، که عشق و منطق به گونه ای تغییر ناپذیر در مغز ارتباط داده شده اند. و فکر می کنم این روابط چیزهای مهمی راجع به کنترل عشق رومانتیک میگویند. همانطور که ممکن است به یاد آوردید، قشر پیش مغزی که دقیقأ پشت پیشانی شما قرار گرفته است به طوری شگرفی در سایز در دوران ماقبل تاریخ بشر گسترده شده و به پروسس کردن اطلاعات اختصاص داده شده است. اینجا مرکز تجارت مغز است. با قشر پیش مغزی ( واتصالات آن) می توانید اطلاعاتی را که از طریق احساسها کسب شده جمع آوری کنید یا نظم دهید و سپس این جزئیات ، طرحهاو دلایل را آنالیز و سبک و سنگین کنیدو تصمیم بگیرید . اما قشر پیش مغزی ارتباط مستقیمی با مناطق زیر قشری مغز دارد، از جمله مرکز احساس ، اعضای بادامی شکل ومرکز انگیزش ها، هسته دم دارو دیگر جاها. از این رو فکر کردن ، احساس کردن ، خاطرات و انگیزش کاملا همبسته اند.
عشق و منطق به طور جدا نشدنی به هم متصلند. در واقع ، کسی به ندرت فکری دارد که احساس واصرار همراهش نباشد. به گفته عصب شناس آنتونیو دامایسو ، به یک دلیل مناسب، بدون احساسات و خواستن نمی توانیم ارزشهای متفاوتی را به موارد متغیر، افکار و استدلال هایمان تخصیص دهیم تصمیمهایمان یکنواخت، خودسرانه و فاقد ترکیبات احساسی حیاتی است که برای سبک و سنگین کردن گوناگونیها و تصمیم گرفتن لازم داریم.” روح های سرد” خواهیم بود.عصب شناس جوزف لدوکس حتی پی برده است که مغز دو شاهراه برای تلفیق احساسات و منطق دارد”راه بلند” و ” راه کوتاه”.و هر دو باخواهشها و تمایلات به سیم پاداش در مغز متصل هستند. زمانی که اعضای بادامی شکل سیگنالهایی را مستقیمأ از قشر پیش مغزی می گیرند ما خود را کنترل می کنیم. قبل از هر عملی و احساسی فکر میکنیم این “راه بلند” است. اما زمانی که اعضای بادامی شکل اطلاعات را مستقیمأ از مناطق حسی پوسته مغز که راه فرعی قشر پیش مغزی است دریافت می کنند (قسمت استدلال مغز) این ” راه کوتاه” است . این مسیر غیر منطقی ، شدیدأ احساسی و بسیار بزرگتر از” راه بلند” است و مهار آن بسیار سخت می باشد. این” راه کوتاه” عشاق را قادر به تجربه شوریدگی شگرف وغنج زدن زمانی که معشوقه را می بینند میکند. حتی قبل از اینکه منطقی راجع به او فکر کنند. اما ” راه کوتاه” می تواند عشاق نا امید را گرفتار بی فکری و تنفر خارج از کنترل کند و آنان را برای آنکه ناخودآگاه فریاد زده ،کتک بزنندیا حتی معشوقه را به قتل برسانند تحریک کنند. روزنه امیدی برای این مدار و سیم کشی مغزی وجود دارد ما انسانها می توانیم “راه بلند” را به کار بگیریم . قشرپیش مغزی میتواند و اغلب فعالیتهایی را برای کنترل کردن اعضای بادامی شکل و مابقی سیستمهای مغزی تکامل یافته قدیمی که مولد احساسات و تمایلات ما هستند انجام می دهد.
همانطور که فیلسوف جان دوی گفته است:”ذهن در اصل فعل است” من موافقم. قشر پیش مغزی بشر، برای این کار ساخته شده است. برای گرد هم آوردن اطلاعات به گونه ای منحصر به فرد، استدلال ، تصمیم گرفتن و فائق آمدن بر تمایلات اصلیمان . همانطور که ارسطو گفته است ” مغز تعدیل کننده حرارت و غلیان قلب است.”می توانیم تمایل به عشق را کنترل کنیم.چگونه این نیروی اصلی و دمدمی مزاج در دنیای امروزیمان وارد شده است.