مکتب عشق-انجوی نژاد
مقدمه:
جايگاه خالی كلمه ی عشق نه به عنوان اينكه اين كلمه استعمال نمی شود بلكه به عنوان اينكه حقيقت اين كلمه استعمال نمی شود در جهان امروز باعث اكثر بدبختيها و بيچارگيهای مادی و معنوی ماست.
نكته اول:
كلمه ای كه بهش خواهيم پرداخت از ديدگاه بزرگان ما و اهل بيت ما و از ديدگاه خود خداوند كه خالق ماست مقدس و كاراست و اين كلمه الان در جهان امروز به ملعبه های مختلف اصليتش فراموش شده است.بحثی كه ما در اين دهه به آن خواهيم پرداخت بازنگری در كلمه ی عشق به طور دقيق با ذكر منابع به اضافه ی يك سری برداشت های شخصی است.
نكته ی دوم:
اينكه بحث ما در مورد عشق عرفانی است.بحث ما در مورد عشقی است كه اصحاب اباعبدالله را ايجاد می كند .بحث ما راجع به عشق حقيقی است كه عزيزان اطلاع دارند كه عشق رو به دو قسمت عشق حقيقی و مجازی و عشق واقعی و محبت يا عشق و عاطفه تقسيم بندی كردند كه ما حالا جدال در اصطلاحات نداريم.روی هم رفته يك قسمت از دلدادگيهای ما را اسمش رو محبت و عاطفه می گذارند.و وقتی اين دلدادگی به يك شرايطی رسيد اسمش رو عشق می گذارند.چه در مجاز(عشق زمينی) و چه در حقيقت (عشق آسمانی)
بسياری از مطالبی كه در بحث گفته می شود گرچه عشق عرفانی و حقيقيه اما خود برادرا و خواهرا در عشقهای دنيايی و مجازی هم می توانند به صورت مصداقی پياده كنند.يعنی در حقيقت اون چيزايی كه راجع به خدا و اهل بيت و مكتب عشق گفته می شود اينها در حقيقت در روابط عادی ما هم موثر است ولو در درجات پايين تر و رقيق تر.
نكته ی سوم:
هدف ما مسائل خانوادگی,ارتباطات عاطفی و عشقهای بين زن و شوهر و باز كردن اينها نيست.لذا اگر جاهايی يك مثال كوچك زديم و خيلی زود رد شديم ذهنتون به اين نكته منعطف بشه كه هدف ما بررسی عشق دنيايی و مجازی و خواصش و چگونگی به حقيقت رساندن اين عشقهای مجازی نيست.اما ميشه به هر حال اين قسمتهايی رو كه خواهم گفت در اينگونه زندگی ها هم پياده كرد.
نكته ی چهارم:
اگر ما عشق مجازی رو نشناسيم راهی به شناخت عشق حقيقی نخواهيم برد.توضيحاتش رو عرض خواهم كرد.در روايات و شايد هم در امثال و حكم داريم كه:
المجاز قنطرة الی الحقيقه.مجاز يك پلی است كه ما را به سمت حقيقت راهنمايی می كند.
يعنی در حقيقت در دنيا اول برای شما مسائل مجازی شكل می گيرد بعد كه اينها شكل گرفت شما علاقه مند به مسائل حقيقی می شويد.مثلا زمانی كه شما قصد خريد داريد اول به شما يك بروشور می دهند.در اين بروشور مثلا شما قصد داريد كه يك منزل حقيقی بخريد.در اين بروشور نمای بيرون رو به شما نشان می دهند بعد در داخل عكسهای اتاقها رو به شما نشون می دهند در واقع همه ی اينها مجاز است.شما خودت رو در اين خونه فرض می كنی و بعد نگاه می كنی ببينی كه آيا در اين خونه احساس راحتی می كنی يا نه!؟اگر كه در اين خونه احساس راحتی نكردی سراغ حقيقت نميری.با اينكه يك كاغذه اما همه رو بررسی می كنی بعد ممكنه بگی كه به درد من نمی خوره.چون شما اومدی خودت رو در جايگاه حقيقت اين خانه قرار ميدی بعد ذهن پرواز می كند .حقيقت را در ذهنت مجازی ايجاد می كند.بعد شما خودت رو تست می كنی كه آيا با اين مجاز من به اون حقيقت راضی ميشم يا نه؟
بنابراين اگر يك كسی اومد گفت كه عشق حقيقی را خالص به ما بگوييد و مجاز را معرفی نكنيد يا اصلا من به مجاز نيازی ندارم اين در واقع داره شعار ميده.بايد حتما يك مجازی باشه كه شما امتحان بدهيد.
مومن امتحن الله قلبه للايمان
شرايط كسانی كه در حكومت امام زمان می توانند خوب كار كنند اين است كه قبل از حكومت امام زمان مجازی امتحان داده باشند.يعنی اگر امروز تو خودت رو سرباز امام دونستی, برای امام كار كردی برای امام حرف زدی, برای امام كم خوابيدی , برای امام تلاش كردی و برای امام درس خوندی اين مجاز به شما اجازه می دهد در زمان حكومت امام اگر حتی از دنيا رفته باشد با اصل رجعت شما را برگردانند و شما را در حكومت حقيقی امام زمان كارگزار كنند.

خيلی ها ايراد می گيرند كه آقا ما برای چی نماز می خوانيم؟ما حقيقتا بايد با خدا حرف بزنيم كه حرف می زنيم.در اينجا می گوييم كه نماز يك مجاز است كه به شما آداب حرف زدن در برابر خداوند را نشان بدهد.اگر نماز تو را به حقيقت وصل نكند اين نماز فقط قضا و عذابی ندارد و از وصال خبری نيست.لذا اين مجاز رو شما بايد داشته باشيد.اغلب عباداتی كه ما داريم مجاز است.شما الان گريه می كنيد و سينه می زنيد و برای آقا اباعبدالله مشكی می پوشيد.كسی كه 1400 سال پيش حقيقتش از بين رفته.ولی يك حقيقتی از امام حسين در عالم وجود دارد اما شما مجازا خودت رو جزو ياران قرار ميدی.يا ليتنی كنت معكم فافوز فوزا عظيما
نكته ی چهارم:
مجاز مقدمه ی حقيقت است.يعنی مجاز تا نباشد انسان اصلا نسبت به حقيقت جاهل است.اگر عشق حقيقی در دل شما نباشد و احساسش نكنی از اينكه اصلا عشقی در دنيا وجود دارد شما نسبت به اين جاهلی كه اصلا عشق يعنی چی؟
نكته ی پنجم:
اگر يك انسانی بياد بگه كه بنده با اينكه دنبال عشق مجازی رفتم اما بهش نرسيدم آيا من از عشق حقيقی و عشق خدا و از مكتب عشق محرومم؟جواب اينه كه نه.مثلا اگر شما در ذهنتان هيچ خانه ای را نپسنديد ديگه هيچوقت خونه دار نمی شويد؟قطعا نه .چون يك حقيقتی به سراغ شما خواهد آمد.اما يك نقصهايی در اين عشق حقيقی وجود خواهد داشت بالعكسش هم هست كه آيا ممكن است انسانی به عشق حقيقی هيچوقت نرسد اما عشق مجازی خوبی داشته باشد؟ميگيم بله احتمالش هست.
نكته ی ششم:
افسانه هايی كه در باب عشق باب شده كه من توصيه می كنم برادرها و خواهرهايی كه به كتابهای اخلاقی و عرفانی مراجعه می كنند حتما و حتما تاييد يك مرجع,يك فقيه و يك عالم شناخته شده را پيرامون اين كتاب عرفانی و عشقی يا كتاب اخلاقی داشته باشند.برخی از كتابها داخلش زهر داره.
بهترين نوشابه و بهترين غذا برای شما آماده كنند.يا بهترين مقوی ترين غذا مثل عسل رو برای شما فراهم كنند و بگويند كه خوشمزگيش رو داره, آنزيمهاش رو داره تمام ويتامين ها رو داره اما ببخشيد ما يك قاشق هم زهر در اون ريختيم.شما لب به كل اين عسل نمی زنيد.بعضی از كتابها تمام عسله اما دو تا قاشق زهر در اون هست.مثلا كتاب كيميای سعادت امام محمد غزالی يك كتاب بسيار ارزشمند از نظر اخلاقی است اما نه برای همه.برای يك عالم مجتهد مطلب شناس كه اين كتاب رو بررسی كنه و زهرهای اون رو بشناسه.در بعضی جاهاش زهر داره اساسی هم داره.اين كتاب نمی تواند عشق را به تو معرفی كند مگر اينكه يك عالمی بياد و يك تاييديه روی اون بگذاره كه آقا اين قسمت از كتاب خيلی خوب بوده.در برخی از كتابهای منصوب به عرفا و علمای اهل سنت در داخلش برخی از مبانی غير دينی داره.مثلا در تذكرةالاوليای عطار نيشابوری با اينكه عطار از اهل سنت نبوده(در برخی جاهاش تقيه كرده نوشته)اما برخی از روايتها و داستانهايی كه نقل می كند كاملا بی اساس است.مثل اينكه ايشون در برخی از داستانها و حكاياتی كه نقل می كند عشق مجازی و عشق به مردم رو مانع عشق به خدا می داند.
دقيقا برعكس فرمايشات معصومين,دقيقا برعكس متن صريح قرآن كريم.اين يعنی زهر.چرا كه يك جاهل نسبت به كل احكام دينی اين رو می خونه و يك برداشت بد می كنه و تبديل به يك آدم بداخلاق و اخمو و منزوی از دنيا می شود كه نه تنها از هرگونه ارتباط عاطفی با مردم فراريه بلكه منزجر و متنفره.آرزو می كند كه هيچ كس دوروبرش نباشد كه من فقط می خواهم با خدای خودم حرف بزنم يا ندانستن نوع نگاه جنسيتی نسبت به عشق.يعنی عشق در زن و مرد در مجاز تعريفش متفاوته
نكته هفتم :
ابتذال كلمه ی عشق در جهان امروز ما نكته ی بعدی است كه با جايگزينی كلمه ی لاو برای همه ی دوست داشتنهاست.يعنی اينكه طرف اگر سگش رو دوست داره ميگه آی لاويو,مادرش رو دوست داره ميگه آی لاويو,حتی مسيح (ع) رو دوست داره ميگه آی لاويو,خدا رو هم دوست داره ميگه آی لاويو.اين عشق مشكل جهان امروز ماست.(به ابتذال كشيدن).اسم شهوت رو عشق می گذارند,اسم محبت رو عشق می گذارند,اسم دلتنگی رو عشق می گذارند,اسم عاطفه و هر نيازی رو عشق می گذارند,اسم خودخواهی رو هم عشق می گذارند.لوازمی كه از اين نوع عشق بلند می شود پر از خودخواهی است اما اسمش رو عشق می گذارند.
نكته ی هشتم:
همين عده ای كه اين تيپی هستند عشق به خداوند را هم يك عشق سيب زمينی كرده اند.يكی از مشكلات ادبيات عرفانی و عشقی,يكی از مشكلات مكتب عشق امروز ما ورود كتابهايی است كه ترويج دهنده ی عشق سيب زمينی هستند.آدمهايی كه فقط ياد گرفتند كه بگويند كه خدا خيلی دوست داريم تو خيلی خوب و مهربونی.اما وقتی نگاه می كنيم می بينيم از تكليف و آثار عشق چيزی وجود ندارد.تو كه اينقدر قشنگ نوشتی كه خدايا دوست دارم و ....اين عشق و دوست داشتن چقدر در زندگيت موجود است؟اصلا اثری از نفرت نيست. نميگه خدايا خيلی دوست دارم اما نفرت نسبت به دشمنان خدا در اين كتابها ديده نمی شود.يعنی در مهد صهيونيست در جايی كه بزرگترين استعمارها و استثمارها انجام می شود ودر جايی كه لايحه ی بمب ريختن بر سر مردم ابلاغ می شود اين كتابها چاپ ميشه كه خدايا تو چقدر خوب و مهربونی.خدايا مردم همه خوبند و الی آخر.اگر خوبند عراقيها مردم نيستند؟؟افغانيها مردم نيستند؟؟فلسطينی ها مردم نيستند؟خدای به اين مهربونی نسبت به اينهمه ظلم, غضب و قهاريتش به جوش نمياد؟
لذا امام صادق فرمودند:
هل الدين الا الحب والبغض(عشق بدون نفرت سيب زمينه عشق كه نيست)
يارو معشوقه داره كتك می خوره آقا هم وايساده كه دوست دارم!!اگر راست ميگی اين يارو رو بزن بره نه اينكه مدام بگو دوست دارم و هيچ كاری هم نكن.
بزرگترين مانع عاشق شدن امروز مردم ما اين كتابهای عاشقانه ی غربی نسبت به خداوند است.تماما هم جملات قشنگ و خوب كه خدايا تو خيلی خوبی.من در تنهاييها و در خلوتهايم تو را می خوانم.هر وقت فلان می كنم تو را می خوانم.در حقيقت مناجات مسجد كوفه ی آقا اميرالمومنين رو نصف كرده.در حقيقت سيب زمينيش رو جدا كرده جاهايی كه هيچ تكليفی از ما نمی خواهد.مثلا انت الرازق و انا المرزوق.اما بعدش رو نمياد بگه كه انت السلطان و انا الممتحن.ميگه خدايا ما امتحان نميديم فقط ميگيم دوست داريم.
همينطوری كه پشت تلفن و در خيابان ميگيم به راننده تاكسی هم ميگيم به اونم ميگيم آی لاويو
نكته ی نهم:
وحدت در عشق:
يعنی عشق حقيقی و عشق مجازی وحدت طلب است.انسان نمی تواند در مجاز عاشق تعداد زيادی شود.اينجا بعضی ها ممكنه بگويند كه آقا شما هميشه خودت گفتی به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست.گفتم خرم از آنم.در اينجا من عشق به آثار دارم.وقتی يعقوب پيراهن يوسف را می پوشد يك يوسف معشوق يعقوب نيست و يك پيراهن.پيراهن چون مال يوسف است معشوق, يعقوب است.عاشقم بر همه عالم چون همه عالم از اوست.بنابراين عشق وحدت می آورد.بعضی اوقات ما محبت را با عشق قاطی می كنيم.زمانی كه ما ارتباطات اجتماعی داريم محبت ايجاد می شود حتی نسبت به كسی كه فقط و فقط راننده سرويس ماست محبت ايجاد می شود و ما اسم اين را نبايد سريعا عشق بگذاريم.عشق حالتی است كه به تعريف آن خواهيم پرداخت.
قانون مهم:
معشوق بر عشق ارجح است كه همه ی علما هم به آن اتفاق نظر دارند.يعنی اگر در عشقی خودت را خواستی نه معشوق را تو عاشق نيستی بلكه محبت داری.
محبت يك سيستم معامله ايه كه بهش ميگن معاطفه.يعنی دوطرفه است.اما در عشقی كه ما می گوييم معشوق بر عشق ارجح است يعنی ما اول بررسی می كنيم كه ببينيم رضايت معشوق چی هست و اگر رضايت معشوق اين بود كه ما عشق خودمون رو فراموش كنيم فراموش می كنيم.
اگر رضايت معشوق اين بود كه مالك اشتر تو از كنار من كه معشوق تو هستم برو هزاران كيلومتر اونطرف تر(مصر) كه نه صدای من را بشنوی و نه من را ببينی طوری كه هيچ ارتباطی نداشته باشی ولی رضايت من اينه مالك حركت می كنه بدون اينكه حتی سرش رو برگردونه و يك نگاه عاطفی بكند.سرش رو پايين ميندازه و حركت می كند كه نكند من يك نگاه عاطفی را به علی بكنم و علی(ع) در دلش يك مقداری غمگين شود.بلكه خوشحال و شادان حركت می كند و به بيابون كه رسيد گريه می كند


عشقهايی كه امروز دنبال دوطرفه بودن می گردند اين عشقها محبته.عشق وقتی ايجاد می شود اصلا انسان به يكطرفه و دو طرفه بودنش كاری ندارد.طوری كه اين خدا و يا اين آدم می خواهد جواب بدهد می خواهد هم جواب ندهد من وظيفه ی عاشق بودن خودم را انجام می دهم.چون در مجاز ما عادت به اينگونه عشق ورزی نكرديم برای همين است كه سر جانماز هم با يك سری از توقعات می نشينيم.چون در مجاز دقت و عادت به اينگونه مهرورزی نكرديم برای همين است كه هر چه در خانه ی آقا اباعبدالله می آييم فكر می كنيم يك چيزی از درخانه ی آقا اباعبدالله بايد بگيريم.
جملات حقيقی ما اشتباه است. كه آقا نماز خونديم بدتر شد.عبادت كرديم چی شد و...اينها اشتباهه. و جملات مجازی ما اشتباهتره.يعنی خيلی ازما در بحث عشق در مجاز در جهان ما داريم اشتباه می بينيم
در عالم بگرديد ببينيد حتی تعداد عاشقان مجازی چندتاست؟از هر صد هزار تا يك نفر هست؟؟از هر يك ميليون يك نفر هست؟؟كل مملكت ما هزار تا عاشق داره؟؟در كل جهان يك ميليون عاشق وجود داره؟؟
تازه مجازی رو داريم ميگيم.
می بينيد تمام ارتباطات به نوعی توقع دوطرفه بودن دارند.يعنی ارتباط را برقرار كرده كه دو طرفه بشه.هيچوقت عادت نكرده كه دعا كند فقط برای اينكه دوسِت دارد دعا می كند برای اينكه برايش بماند,دعا می كند كه اينطوری بشود.مثلا بهش ميگن آقا دعا كنيد كه برم كربلا ميگه دعا می كنم كه با هم بريم كربلا.نميشه خودت رو حذف كنی؟؟نه نميشه .اگر هم طرف رفت كربلا اس ام اس می زنه كه بر هر چی تنهاخوره لعنت.هر چند اينها محبته و دوست داره و راست هم ميگه اما عشق نيست. زيراب اينگونه ارتباطات رو نمی زنم اما می خوام عشق با محبت و عاطفه قاطی نشه.عشق اتفاقا يكطرفه است
در روايت قدسی ببينيد خداوند می فرمايد؟:بنده ی من چقدر معامله ی زيبايی من و تو با هم داريم تو از زمين شر برای من می فرستی و من از آسمون خير برای تو می فرستم.
يعنی خداوند با اين حديث قدسی دارد حتی ارتباط مجازی عاشقانه ی ما را زير سوال می برد
خط مرزی شهوت و عشق مجازی:
اين دو در كنار هم حركت می كنند كه دو حالت وجود دارد
1.عشق مجازی كه بايد با شهوت همراه باشد
2.عشق مجازی كه نبايد با شهوت همراه باشد
در مورد اول روابط زناشويی و ازدواجه كه اون شهوته هم, درش عشق و محبت وجود دارد وگرنه شهوترانی نيست.
و در مورد دوم در مسائل غير ازدواج است .عشقهای مجازی كه نبايد با شهوت همراه باشد.چون گفتيم شهوت خيلی نزديك به عشق مجازی حركت می كند و حق هم دارد.يعنی يك قسمتی از عشق مجازی حق اينه منتها در روابط زناشويی. در غير اينصورت كوچكترين ذره ای از شهوت عشق را فاسد می كند.
عشق مجازی چند مشكل دارد:
مشكل اول:
ابزارها در تشكيل عشق مجازی موثرند.شما در عشق خدا و عشق حقيقی نياز به ابزار خاصی نداری بلكه اين اعمالند كه موثرند.يعنی به قد و سن و فرهنگ و كلام و جمال و كمال شما نگاه نمی كنند بلكه می گويند شما قابليت رسيدن به خداوند و قابليت قرار گرفتن در ايدئولوژی و چارچوب مكتب عشق رو داری هر كی می خواهی باش.اما عشق مجازی اين ضعف رو داره كه ابزار در تشكيل عشق مجازی موثر است.يعنی يك قسمت از ايجاد عشق مجازی در اثر ارتباطات قلبی است. و قسمتی هم به ارتباطات فيزيكی و ظاهری بر می گردد.يعنی ممكن است ظواهر در تشكيل عشق يا تشكيل نشدن عشق موثر باشد.بنابراين اين ايراد اول است و به همين دليل ممكن است يك عده ای هيچوقت در عالم به عشق مجازی نرسند چون ابزارشون تكميل نمی باشد.اصلا يك عده ای ممكن است در عالم معلوليتهايی داشته باشند كه اصلا هيچوقت نتوانند به اين موضوع فكر كنند.
مشكل دوم:
اينكه عشق مجازی آرام آرام به يك دور می رسد.يعنی آرام آرام انسان دور چهار پنج گزينه می چرخد تا می رسد به نقطه ی اول.يعنی اول خودش رو دوست داره بعد والدينش رو دوست داره بعد يواش يواش جنس مخالفش رو دوست داره بعد فرزندش رو دوست داره بعد نوه اش رو دوست داره بعد دوباره خودش رو دوست داره يعنی می چرخه كه اين وسط كلی اتفاقات ناجور هم رخ ميده.يعنی جدايی از خودی كه دوست داره به خاطر كس ديگه ای كه دوست داره.جدايی از پدرومادری كه دوست داره به خاطر همسری كه دوست داره.جدايی نسبی از همسری كه دوست داره به خاطر بچه هاش كه دوست داره و جدايی از بچه ها به خاطر نوه.
اين بلايی است كه همه ی كسانی كه در سيكل عشق مجازی هستند سر همديگه ميارند كه البته اين قانونشه و نميشه سرش دعوا می كرد و تمام اينها مقدمه ای هست كه مارو با خود مكتب آشناكند كه بايد به جای ديگه ای هم نگاه كرد.
مشكل سوم:
كه در حقيقت مشكل نيست و بايد رفع شود.
در مجاز و حقيقت آموزش لازم است.عاشقی يك فن است+يك هنر =نحوه ی اجرای اين آموزش
معمولا ماها در كشورمان عادت كرديم كه به محض اينكه جوانها احساس يك محبت شديد كردند اول اسمش رو عشق می گذارند و بعد هم بدون آموزش داخل اين عشق می روند و اين محبت رو يا خرابش می كنند يا افراطيش می كنند يا تفريطيش می كنند.آخرش هم به دعوا می كشد
بنابراين آموزش لازم است.كمااينكه ما می خواهيم صحبت كنيم و مكتب عشق عرفانی رو آموزش بدهيم برای اون قسمت از مكتب عشق مجازی هم آموزش لازم است
عشق به حقيقت و عشق به خلق ملازمه دارد.هر چقدر از بالا كم كنی پايين كم ميشه و هر چقدر از پايين كم كنی بالا كم ميشه.هر چقدر به عشق حقيقی بيشتر برسی عشق مجازی پررنگ تر می شود و هر چقدر به عشق مجازی بيشتر برسی عشق حقيقی پررنگ تر می شود.
من لم يشكرالمخلوق لم يشكر الخالق
كسی كه به عشق مجازی نرسد و شكر و حمد نگويد حقيقت را شكر نكرده است
يعنی اگر در مقابل عشق حقيقی ابرو در هم بكشد در مقابل عشق مجازی هم ابرو در هم می كشد
يعنی اگر در روابط عاطفی مجازيتون از خدا كم بگذاريد اين رابطه خراب می شود و اگر در روابط حقيقی الهيتون از مجاز كم بگذاريد اون رابطه خراب می شود.اگر به خاطر نماز خواندن دل يك نفر را بشكنی نمازت خراب می شود و اگر به خاطر دل يك كسی نمازت رو بشكنی دل اون خراب می شود!!!
چهار قانون مشترك بين عشق حقيقت و مجاز حلقه ی اتصال به بحث مكتب عشق
قانون اول:
عشق اثر نام دارد يعنی انسانی عاشق است كه نام معشوق لقلقه ی زبانش باشد و اگر انسانی نامی بر لب لقلقه ی زبانش بود كه معشوق بدش مياد بيخود ميكروفون برندارد كه من عاشقم.آقا مثلا معشوق شما از تربچه بدش مياد تو هم مدام راه بری بگی تربچه تربچه تربچه!قطعا تنفر ايجاد می كند.آدمی كه اذكاری رو لبش هست كه اين اذكار رو معشوق مجازيش يا خدا نمی پسندد عشق رو داره خراب می كنه.اين اثر عشق رو كم می كند و تبديل به تنفر می كند
آيا می شود انسانی عاشق خدا يا عاشق معشوق و معشوقه ای باشد اما از ادبياتی استفاده كند كه اونها بدشون مياد.لباسی بپوشد كه اونها بدشون مياد,طوری حرف بزند كه بدشون مياد جايی بره كه بدشون مياد!!!!!!!!!!!!
ديد مجنون را يكی صحرانورد كو به روی پشته ای بنشسته فرد
صفحه اش از خاك و انگشتان قلم بر به روی خاك هی ميزد رقم
گفت ای مجنون بيدل چيست اين نامه انگاری بهر كيست اين
گفت مشق نام ليلی می كنم خاطر خود را تسلی می كنم
چون ميسر نيست بر من كام او عشق بازی می كنم با نام او
يعنی اينكه انسان بايد درگير باشد
قانون دوم:
عشق مجازی و عشق حقيقی تمركز می آورد.يعنی اينكه اگر صد هزار نفر در يك جمعی باشند اين دائم دنبال اون يك نفر می گردد.صد هزار تا بخندند و بهش باريك الله بگويند می گرده ببينه كه اون يك نفر چی ميگه.صد هزار تا فحشش بدهند اگر اون يك نفره بهش بگه باريك الله راضی ميشه.به خاطر اينكه عشق وحدت و تمركز مياره.وقتی انسان به يك معشوق حقيقی و يا معشوق مجازی می رسه تمركز مياره
ببينيد چقدر عشقهای اين زمانه مبتذل شده.طرف رفته بود چاپخونه گفته بود كارت دعوت برام چاپ كن كه( معشوق عزيزم من در دنيا فقط و فقط تو را می ستايم و فقط تو را دوست دارم)از اين كارت پنجاه تا برام چاپ كن.اينها بازيه.اما محبت اشكالی ندارد.
آقا شما به اين بگو نوكرتيم به اون بگو چاكرتيم به اون بگو خاك پاتيم و...چه اشكالی داره كه آدم همه ی خلق رو دوست داشته باشد.اما عشق وحدت مياره.تمركز مياره.يعنی اينكه انسان تمام فكرش اين هست كه رضايت معشوق را جذب كند.چرا برخی از مردم در محيطهای مخالف كم می آورند و همرنگ جماعت می شوند چون تمركزی در عشق ندارند.مكتب عشق مكتبی است بسيار قوی.چرا برخی ميگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و عاشقان می گويند همرنگ جماعت نشو ولو رسوا شوی.برای اينكه تمركز داره و فرقی براش نداره.رسوا كه ميشه كيف می كنه كه همه من رو می شناسند.مجنون ميگه همه تو خيابون من رو می شناسند كه فلانی مجنونه.خب بگذار بگويند كه مجنونه
قانون سوم:
عشق مجازی و حقيقی نسبت به لوازم معشوق انسان احساس دلبستگی و عشق می كند.اول بحث هم گفتم می بينی خانه ی كعبه رو می بوسه,قبر امام حسين رو می بوسه,عاشق نخلهای بين الحرمينه,قربون كبوترهای حرمت و...
پای سگ بوسيد مجنون خلق گفتندش چرا؟
گفت اين سگ گاهگاهی كوی ليلی رفته است
بنابراين آثار و لوازم خيلی مهمه.يعنی اگر رفت به سمت حقيقت اين آثار و لوازم خودشون اثربخشی دارند.ما در دستورات زيارتيمون داريم كه لمس كنيد.اگر می تونی برو جلو و هر چقدر كه می تونی به ضريح نزديك شو و اگر در ضريح باز ميشه برو به قبر برس.لمس كن و ببوس
آثار معشوق بركات دارد.آرامش می دهد.خيلی از خانواده های شهداء كسانی هستند كه با آثار به جا مانده از بچه هايشان كه بيست سال گذشته هنوز كه هنوزه احساس محبت می كنند.آثار عشق می آورد.
قانون چهارم:
وقتی عشق مياد,تمركز مياد,آثار و اثر نام مياد اين نكته هم ايجاد می شود يعنی عاشق نسبت به معشوق عادت به خوب بينی دارد.در روابط مجازيتون و روابط حقيقيتون يعنی رابطتون با خلق و رابطتون با خدا اگر قسمتهای بد در چشمتان می آيد مشكل عشقی داريد.ولی وقتی به حضرت زينب می رسيد كه ومارايت الا جميلا,اگر بر ديده ی زينب نشينی به غير از خوبی خالق نبينی
يعنی بالاترين اثرات عشق رو داريم می بينيم.جدی نديده و جدا اينطوری بوده!
پايان مقدمه
فصل اول:مبادی عشق
از راههای بسيار بسيار مورد توصيه برای تهذيب, كه اين دهه دهه ی مهذب شدنه ,دهه ای است كه به بركت آقا اباعبدالله شب هفتم هر چی هست رو پاك می كنيم.از مهمترين راههای توصيه ی حكماء و برخی فلاسفه و عاقلان و از مهمترين راه رسيدن به حقيقت خداوند تبارك و تعالی و رسيدن به كلمه ی مهذب شدن بحث عشق است.خوف و ترس و طمع جواب قطعی نمی دهد.
در مثنوی مولوی می فرمايد:آن نفس كه شد عاشق, اماره نخواهد شد
در مبارزه با نفس اماره, شمشير بُرنده و شمشير بَرنده ی ما عشق است
پای استدلاليان چوبين بود
پای چوبين سخت بی تمكين بود
مرحوم شهيد مطهری در كتاب ارزشمند جاذبه و دافعه ی آقا اميرالمومنين صفحه ی 72 از قول يك صاحب دلی اين جمله را می گويند كه در حقيقت اين صاحب دل به ايشان اين نصحيت را كرده گفته فلانی:
كاملی را پيدا كن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن آويز كه از راه عقل و استدلال هم كم خطرتر و هم سريعتر است.
مرحوم حضرت آيت الله علی آقای شيرازی كه استاد شهيد مطهری بودند و استاد وارد و عالمی هم بودند يكی از مباحثی كه با مرحوم شهيد مطهری كار می كردند بحث عشق بوده.يكی از هم حجريهای ايشان می فرمايد:نيمه های شب می ديديم كه شهيد مطهری در بالكن حجره می ايستد و شروع به صحبت كردن می كند و ساليان سال هم ادامه داشت تا بالاخره در اين صحبتهای عاشقانه ما متوجه شديم كه مخاطبش را هم می بيند و دارد با امامش صحبت می كند.
در بحارالانوار جلد 178 صفحه 226:
قال علی (ع):الحب افضل من الخوف
عشق برترساندن مردم از خدا فضيلت دارد
در حقيقت اين روايت تقدم عشق را بر كليه ی راههای تهذيب برای ما بيان می كند.
در همين كيميای محبت كه جديدا چاپ شده در شرح حال حضرت رجبعلی خياط صفحه 157 مرحوم شيخ احمد سعيدی كه از مجتهدين مسلم و كسی كه درس خارج می داده يعنی مجتهد پرور بوده ايشان می فرمايد:به يكی از مريدان آشيخ رجبعلی خياط كه البته شيخ رو هم نمی شناختم سوال كردم:خياط خوب در تهران سراغ نداری؟گفت چرا فلانی.من هم رفتم اونجا و همينطور كه شيخ داشت اندازه ی ما رو می گرفت با من صحبت می كرد كه چطوری؟كجا هستی؟كجا زندگی می كنی؟ بعد گفت:چكار می كنی؟گفتم درس.گفت:درس ميدی يا درس می خونی؟گفتم من به اجتهاد رسيدم و دارم درس خارج می دهم.گفت:آشيخ رجبعلی همينطور كه اين متر دستش بود ايستاد.وقتی ايستاد و مكث كرد من برگشتم نگاش كردم كه چرا مكث كرده؟بعد ديدم در چمشهاش يك حرف خيلی سنگينی رو داره به دل من تزريق می كنه.بعد هم با زبانش گفت:كه برو درس عاشقی بياموز و بياموزان
می گفت:اين جمله آنقدر در من اثر كرد كه من رو بيچاره كرد.طوری كه يك مجتهد مسلم از شاگردان ثابت يك خياط می شود.همين خياطی كه می گويد عشقش به خلق اينگونه او را عاشق خداش كرده بود.ابدا با مردم بد برخورد نمی كرد.جوانی يك ساعت زودتر قبل از شروع مجلس خدمت آشيخ رجبعلی رسيده بود كه حالا مثلا تو مغازه يه پيرهنی بخره.آشيخ رجبعلی خياط ميگه عزيز من ما اينقدر خريديم اينقدر هم كار كرديم كه دستمزدمه.جوان مدام اصرار بر چونه زدن داشت.بعد آشيخ رجبعلی به جوان گفته بود كه آقا جون شما نمی خوای بخری.بعد اين جوان يك كمی ناراحت شد.ايشان می فرمايد:مجلس كه شروع شد و جوان هم در مجلس حضور داشت بعد از چند دقيقه كه از مجلس گذشت آشيخ رجبعلی مجلس رو قطع كرد و رفت سراغ اون جوان دستش رو بوسيد و رفت كه پای اون جوان را هم ببوسد.گفت آقاشيخ چكار می كنی؟گفت:جوان من را حلال كن.اين چرك كوچكی كه از اين جمله ی من در دل شما ايجاد شد امشب من رو كلا بسته.قبض قبضم اصلا نمی توانم خدا را ببينم!!!
درس عاشقی بياموز يعنی انسانی كه عاشق نباشد چگونه می خواهد به خدا برسد و اين مانع تهذيب است
عشقه يك گياه است كه در لسان العرب جلد 10 صفحه ی 251 اينطور ترجمه كرده كه نام گياهی است كه سبز شده سپس لاغر و نازك شده و در نهايت زرد می شود.بعد از اين نتيجه گرفته اند كه انسان در اثر عشق چنان بهش فشار مياد كه آرام آرام لاغر می شود و سپس زرد می شودعشق آدم رو پژمرده می كند.
كتاب فطرت شهيد مطهری صفحه ی 89 تعريف ديگه ای برای عشقه دارد:
می فرمايد:عشقه يك گياهی است كه پيچك است.دور گياه اصلی می پيچد طوری كه گياه اصلی هر چی خروجی دارد اين می گيرد و هر چی ورودی دارد اين بهش می دهد.
بعد شهيد مطهری اينطور تفسير می كند كه عشق يك گياهی است كه دور انسان می پيچد.خروجی و ورودی انسان را كنترل می كند.هر چی می خواهی بيرون بدهی از اين فيلتر می گذرد و هر چی می خواهی وارد كنی باز هم از اين فيلتر می گذرد.لذا خصوصيات عشق در تو تكميل می شود.بعد گياه را محدود و محصور می كند طوری كه اين گياه آرام آرام می شود محل روزی خوردن عشق يعنی اين پيچك.يعنی در حقيقت خود گياه روز به روز ضعيفتر می شود
در كتاب مجمع البحرين جلد 5 صفحه ی 214
جمله ی جالينوس حكيم بسيار زيباست
عشق فعلی نفسانی دارای سه موقف است
1.تخيل در ايتدا
2.فكر در ميانه
3.ذكر در انتها
يعنی اولين قدم اين است كه انسان در ذهنش معشوقی برای خودش درست می كند.تخيل يعنی خيال پردازی.يك ذهنيتی از معشوق حقيقی يا مجازی ايجاد می كند
در دومين قدم وقتی وارد می شود شروع به فكر كردن می كند.مصاديق را می سنجد كه كدام يك از اينها آن چيزی هست كه من فكر می كردم
.
بعد كه رسيد ميشه ذكر در انتها.ديگه نمی تواند فراموش كند.
در حقيقت جالينوس حكيم سه پله را برای عشق در اين كتاب معرفی می كند
در الاشارات والتبيهات جلد 3 صفحه ی 162:
مرحوم ابوعلی سينا می گويد:عشق يك محبت مفرط و از حد گذشته است
يعنی اينكه انسان دلش تنگ می شود نمی گيرد.از صبح تا شب زندگی می كند,غذا می خورد,راه می رود,می خندد و صحبت می كند اما دائم يك بغض خيلی كوچكی كه حاصل از معشوق خواهی است اين گوشه ی گلوش گير كرده .تا تنها می شود اين بغض می شكند.تا معشوق را كنار خود نبيند آرام ندارد.
يك وقتی خدمتتون عرض كردم در شرح حال مرحوم سيد محمد باقر شفقی كه ايشون می گفت:از نوكرش سوال كردند كه اين آقا چطوره؟گفته بود خيلی عاليه.آدم بسيار بسيار نرماليه.صبح سر موقع صبحانه اش رو می خوره با روحيه سر كلاس درسش ميره.ميگه می خنده.ظهر مياد خونه ناهارش رو با خانواده می خوره بعد از ظهر استراحت مختصری می كنه بعد يك چايی و بعد يه دوره گردی و درسی و...سر شب برای نماز جماعت ميره مسجد ,منبرش رو هم ميره.بعد مياد خونه شام رو با خانواده اش می خوره بعد می گيره می خوابه تا دوازده شب.اما آقا دوازده شب كه ميشه ايشون ديگه قاطی می كنه كه يك كمی اين آقای ما می زنه به سرش. تو اتاقش می بينم راه ميره سرش رو تكون ميده گريه می كنه می شينه بلند ميشه می چرخه اصلا معلوم نيست چشه.بی قراری عاشقی !!!
يكی از بزرگان علمای تبريز نقل می كردند:كه ما در جايی ساكن بوديم و اونجا زندگی می كرديم و يك پيرمردی بود كه كارهای باغبانی خونه رو می كرد.بعد می گفت يك نيمه شبی بلند شدم كه تجديد وضويی بگيرم اومدم تو حياط ديدم كه از اتاق اين باغبان ما يك نور بسيار عجيبی داره به چشم می خوره.نوری كه مشخصه نور لامپ نيست يك نور عجيب غريبيه.بعد ميگه اومدم قدم بردارم دو قدم رفتم به محوطه ی نور رسيدم ديدم اصلا ديگه اختيار بدنم دست خودم نيست.هر كاری می كردم دستم رو تكون بدم ديدم دستم نمی كشه,خواستم عقب عقب برم ديدم نميشه اصلا قفل شدم.می خواستم صدا بزنم نمی شد.گفتم خدايا نكنه من سكته كردم مُردم.ديدم نه چشمهام كار می كنه حركت می كنه اما بدنم قفل شده.بعد آرام آرام ديدم نور كم شد تا از بين رفت.تا از بين رفت من بدنم راه افتاد.رفتم و در زدم باغبان در رو باز كرد گفتم اجازه هست بيام داخل؟وارد شدم و به باغبان گفتم داستان چيه؟؟اين نور چی بود كه من رو يك ساعت اينجا قفل كرد؟؟ميگه باغبان خيلی ناراحت شد.گريه كرد و گفت به دو شرط خدمتتون ميگم:
1.مِن بعد, شما همونطوری كه به من دستور می دادين كه اينو بگير و اونو بخر و اينو ببر و اونو بيار اينها ترك نشه.چون من دلم خوشه كه روزی من اطاعت از دستور شماست!
2.تا زنده ام برای كسی اين داستان را نگوييد.
گفت:بفرماييد
گفت:آقا بعضی از شبها اينجا مياد.گفتم شما مگه چكار كردی؟گفت:كاری نكردم اين چار تا گياهی كه دستمه با عشق اينها رو پرورش ميدم.چار تا آدم كه كنارم هستند با عشق بهشون نگاه می كنم.نماز كه می خونم با خالقم صحبت نمی كنم با معشوقم حرف می زنم.ترك گناه می كنم به اين دليل كه خالقم رو دوست دارم.عبادت می كنم چون دوسش دارم عبادت می كنم.
ببينيد عشق چطور كولاك می كنه!؟
كه ظاهرا دو روز يا دو هفته بعد اين باغبون از دنيا می رود
جايگاه خالی كلمه ی عشق نه به عنوان اينكه اين كلمه استعمال نمی شود بلكه به عنوان اينكه حقيقت اين كلمه استعمال نمی شود در جهان امروز باعث اكثر بدبختيها و بيچارگيهای مادی و معنوی ماست.
نكته اول:
كلمه ای كه بهش خواهيم پرداخت از ديدگاه بزرگان ما و اهل بيت ما و از ديدگاه خود خداوند كه خالق ماست مقدس و كاراست و اين كلمه الان در جهان امروز به ملعبه های مختلف اصليتش فراموش شده است.بحثی كه ما در اين دهه به آن خواهيم پرداخت بازنگری در كلمه ی عشق به طور دقيق با ذكر منابع به اضافه ی يك سری برداشت های شخصی است.
نكته ی دوم:
اينكه بحث ما در مورد عشق عرفانی است.بحث ما در مورد عشقی است كه اصحاب اباعبدالله را ايجاد می كند .بحث ما راجع به عشق حقيقی است كه عزيزان اطلاع دارند كه عشق رو به دو قسمت عشق حقيقی و مجازی و عشق واقعی و محبت يا عشق و عاطفه تقسيم بندی كردند كه ما حالا جدال در اصطلاحات نداريم.روی هم رفته يك قسمت از دلدادگيهای ما را اسمش رو محبت و عاطفه می گذارند.و وقتی اين دلدادگی به يك شرايطی رسيد اسمش رو عشق می گذارند.چه در مجاز(عشق زمينی) و چه در حقيقت (عشق آسمانی)
بسياری از مطالبی كه در بحث گفته می شود گرچه عشق عرفانی و حقيقيه اما خود برادرا و خواهرا در عشقهای دنيايی و مجازی هم می توانند به صورت مصداقی پياده كنند.يعنی در حقيقت اون چيزايی كه راجع به خدا و اهل بيت و مكتب عشق گفته می شود اينها در حقيقت در روابط عادی ما هم موثر است ولو در درجات پايين تر و رقيق تر.
نكته ی سوم:
هدف ما مسائل خانوادگی,ارتباطات عاطفی و عشقهای بين زن و شوهر و باز كردن اينها نيست.لذا اگر جاهايی يك مثال كوچك زديم و خيلی زود رد شديم ذهنتون به اين نكته منعطف بشه كه هدف ما بررسی عشق دنيايی و مجازی و خواصش و چگونگی به حقيقت رساندن اين عشقهای مجازی نيست.اما ميشه به هر حال اين قسمتهايی رو كه خواهم گفت در اينگونه زندگی ها هم پياده كرد.
نكته ی چهارم:
اگر ما عشق مجازی رو نشناسيم راهی به شناخت عشق حقيقی نخواهيم برد.توضيحاتش رو عرض خواهم كرد.در روايات و شايد هم در امثال و حكم داريم كه:
المجاز قنطرة الی الحقيقه.مجاز يك پلی است كه ما را به سمت حقيقت راهنمايی می كند.
يعنی در حقيقت در دنيا اول برای شما مسائل مجازی شكل می گيرد بعد كه اينها شكل گرفت شما علاقه مند به مسائل حقيقی می شويد.مثلا زمانی كه شما قصد خريد داريد اول به شما يك بروشور می دهند.در اين بروشور مثلا شما قصد داريد كه يك منزل حقيقی بخريد.در اين بروشور نمای بيرون رو به شما نشان می دهند بعد در داخل عكسهای اتاقها رو به شما نشون می دهند در واقع همه ی اينها مجاز است.شما خودت رو در اين خونه فرض می كنی و بعد نگاه می كنی ببينی كه آيا در اين خونه احساس راحتی می كنی يا نه!؟اگر كه در اين خونه احساس راحتی نكردی سراغ حقيقت نميری.با اينكه يك كاغذه اما همه رو بررسی می كنی بعد ممكنه بگی كه به درد من نمی خوره.چون شما اومدی خودت رو در جايگاه حقيقت اين خانه قرار ميدی بعد ذهن پرواز می كند .حقيقت را در ذهنت مجازی ايجاد می كند.بعد شما خودت رو تست می كنی كه آيا با اين مجاز من به اون حقيقت راضی ميشم يا نه؟

مومن امتحن الله قلبه للايمان
شرايط كسانی كه در حكومت امام زمان می توانند خوب كار كنند اين است كه قبل از حكومت امام زمان مجازی امتحان داده باشند.يعنی اگر امروز تو خودت رو سرباز امام دونستی, برای امام كار كردی برای امام حرف زدی, برای امام كم خوابيدی , برای امام تلاش كردی و برای امام درس خوندی اين مجاز به شما اجازه می دهد در زمان حكومت امام اگر حتی از دنيا رفته باشد با اصل رجعت شما را برگردانند و شما را در حكومت حقيقی امام زمان كارگزار كنند.


خيلی ها ايراد می گيرند كه آقا ما برای چی نماز می خوانيم؟ما حقيقتا بايد با خدا حرف بزنيم كه حرف می زنيم.در اينجا می گوييم كه نماز يك مجاز است كه به شما آداب حرف زدن در برابر خداوند را نشان بدهد.اگر نماز تو را به حقيقت وصل نكند اين نماز فقط قضا و عذابی ندارد و از وصال خبری نيست.لذا اين مجاز رو شما بايد داشته باشيد.اغلب عباداتی كه ما داريم مجاز است.شما الان گريه می كنيد و سينه می زنيد و برای آقا اباعبدالله مشكی می پوشيد.كسی كه 1400 سال پيش حقيقتش از بين رفته.ولی يك حقيقتی از امام حسين در عالم وجود دارد اما شما مجازا خودت رو جزو ياران قرار ميدی.يا ليتنی كنت معكم فافوز فوزا عظيما
نكته ی چهارم:
مجاز مقدمه ی حقيقت است.يعنی مجاز تا نباشد انسان اصلا نسبت به حقيقت جاهل است.اگر عشق حقيقی در دل شما نباشد و احساسش نكنی از اينكه اصلا عشقی در دنيا وجود دارد شما نسبت به اين جاهلی كه اصلا عشق يعنی چی؟
نكته ی پنجم:
اگر يك انسانی بياد بگه كه بنده با اينكه دنبال عشق مجازی رفتم اما بهش نرسيدم آيا من از عشق حقيقی و عشق خدا و از مكتب عشق محرومم؟جواب اينه كه نه.مثلا اگر شما در ذهنتان هيچ خانه ای را نپسنديد ديگه هيچوقت خونه دار نمی شويد؟قطعا نه .چون يك حقيقتی به سراغ شما خواهد آمد.اما يك نقصهايی در اين عشق حقيقی وجود خواهد داشت بالعكسش هم هست كه آيا ممكن است انسانی به عشق حقيقی هيچوقت نرسد اما عشق مجازی خوبی داشته باشد؟ميگيم بله احتمالش هست.
نكته ی ششم:
افسانه هايی كه در باب عشق باب شده كه من توصيه می كنم برادرها و خواهرهايی كه به كتابهای اخلاقی و عرفانی مراجعه می كنند حتما و حتما تاييد يك مرجع,يك فقيه و يك عالم شناخته شده را پيرامون اين كتاب عرفانی و عشقی يا كتاب اخلاقی داشته باشند.برخی از كتابها داخلش زهر داره.

دقيقا برعكس فرمايشات معصومين,دقيقا برعكس متن صريح قرآن كريم.اين يعنی زهر.چرا كه يك جاهل نسبت به كل احكام دينی اين رو می خونه و يك برداشت بد می كنه و تبديل به يك آدم بداخلاق و اخمو و منزوی از دنيا می شود كه نه تنها از هرگونه ارتباط عاطفی با مردم فراريه بلكه منزجر و متنفره.آرزو می كند كه هيچ كس دوروبرش نباشد كه من فقط می خواهم با خدای خودم حرف بزنم يا ندانستن نوع نگاه جنسيتی نسبت به عشق.يعنی عشق در زن و مرد در مجاز تعريفش متفاوته
نكته هفتم :
ابتذال كلمه ی عشق در جهان امروز ما نكته ی بعدی است كه با جايگزينی كلمه ی لاو برای همه ی دوست داشتنهاست.يعنی اينكه طرف اگر سگش رو دوست داره ميگه آی لاويو,مادرش رو دوست داره ميگه آی لاويو,حتی مسيح (ع) رو دوست داره ميگه آی لاويو,خدا رو هم دوست داره ميگه آی لاويو.اين عشق مشكل جهان امروز ماست.(به ابتذال كشيدن).اسم شهوت رو عشق می گذارند,اسم محبت رو عشق می گذارند,اسم دلتنگی رو عشق می گذارند,اسم عاطفه و هر نيازی رو عشق می گذارند,اسم خودخواهی رو هم عشق می گذارند.لوازمی كه از اين نوع عشق بلند می شود پر از خودخواهی است اما اسمش رو عشق می گذارند.

نكته ی هشتم:
همين عده ای كه اين تيپی هستند عشق به خداوند را هم يك عشق سيب زمينی كرده اند.يكی از مشكلات ادبيات عرفانی و عشقی,يكی از مشكلات مكتب عشق امروز ما ورود كتابهايی است كه ترويج دهنده ی عشق سيب زمينی هستند.آدمهايی كه فقط ياد گرفتند كه بگويند كه خدا خيلی دوست داريم تو خيلی خوب و مهربونی.اما وقتی نگاه می كنيم می بينيم از تكليف و آثار عشق چيزی وجود ندارد.تو كه اينقدر قشنگ نوشتی كه خدايا دوست دارم و ....اين عشق و دوست داشتن چقدر در زندگيت موجود است؟اصلا اثری از نفرت نيست. نميگه خدايا خيلی دوست دارم اما نفرت نسبت به دشمنان خدا در اين كتابها ديده نمی شود.يعنی در مهد صهيونيست در جايی كه بزرگترين استعمارها و استثمارها انجام می شود ودر جايی كه لايحه ی بمب ريختن بر سر مردم ابلاغ می شود اين كتابها چاپ ميشه كه خدايا تو چقدر خوب و مهربونی.خدايا مردم همه خوبند و الی آخر.اگر خوبند عراقيها مردم نيستند؟؟افغانيها مردم نيستند؟؟فلسطينی ها مردم نيستند؟خدای به اين مهربونی نسبت به اينهمه ظلم, غضب و قهاريتش به جوش نمياد؟

لذا امام صادق فرمودند:
هل الدين الا الحب والبغض(عشق بدون نفرت سيب زمينه عشق كه نيست)
يارو معشوقه داره كتك می خوره آقا هم وايساده كه دوست دارم!!اگر راست ميگی اين يارو رو بزن بره نه اينكه مدام بگو دوست دارم و هيچ كاری هم نكن.
بزرگترين مانع عاشق شدن امروز مردم ما اين كتابهای عاشقانه ی غربی نسبت به خداوند است.تماما هم جملات قشنگ و خوب كه خدايا تو خيلی خوبی.من در تنهاييها و در خلوتهايم تو را می خوانم.هر وقت فلان می كنم تو را می خوانم.در حقيقت مناجات مسجد كوفه ی آقا اميرالمومنين رو نصف كرده.در حقيقت سيب زمينيش رو جدا كرده جاهايی كه هيچ تكليفی از ما نمی خواهد.مثلا انت الرازق و انا المرزوق.اما بعدش رو نمياد بگه كه انت السلطان و انا الممتحن.ميگه خدايا ما امتحان نميديم فقط ميگيم دوست داريم.

همينطوری كه پشت تلفن و در خيابان ميگيم به راننده تاكسی هم ميگيم به اونم ميگيم آی لاويو
نكته ی نهم:
وحدت در عشق:
يعنی عشق حقيقی و عشق مجازی وحدت طلب است.انسان نمی تواند در مجاز عاشق تعداد زيادی شود.اينجا بعضی ها ممكنه بگويند كه آقا شما هميشه خودت گفتی به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست.گفتم خرم از آنم.در اينجا من عشق به آثار دارم.وقتی يعقوب پيراهن يوسف را می پوشد يك يوسف معشوق يعقوب نيست و يك پيراهن.پيراهن چون مال يوسف است معشوق, يعقوب است.عاشقم بر همه عالم چون همه عالم از اوست.بنابراين عشق وحدت می آورد.بعضی اوقات ما محبت را با عشق قاطی می كنيم.زمانی كه ما ارتباطات اجتماعی داريم محبت ايجاد می شود حتی نسبت به كسی كه فقط و فقط راننده سرويس ماست محبت ايجاد می شود و ما اسم اين را نبايد سريعا عشق بگذاريم.عشق حالتی است كه به تعريف آن خواهيم پرداخت.
قانون مهم:
معشوق بر عشق ارجح است كه همه ی علما هم به آن اتفاق نظر دارند.يعنی اگر در عشقی خودت را خواستی نه معشوق را تو عاشق نيستی بلكه محبت داری.
محبت يك سيستم معامله ايه كه بهش ميگن معاطفه.يعنی دوطرفه است.اما در عشقی كه ما می گوييم معشوق بر عشق ارجح است يعنی ما اول بررسی می كنيم كه ببينيم رضايت معشوق چی هست و اگر رضايت معشوق اين بود كه ما عشق خودمون رو فراموش كنيم فراموش می كنيم.
اگر رضايت معشوق اين بود كه مالك اشتر تو از كنار من كه معشوق تو هستم برو هزاران كيلومتر اونطرف تر(مصر) كه نه صدای من را بشنوی و نه من را ببينی طوری كه هيچ ارتباطی نداشته باشی ولی رضايت من اينه مالك حركت می كنه بدون اينكه حتی سرش رو برگردونه و يك نگاه عاطفی بكند.سرش رو پايين ميندازه و حركت می كند كه نكند من يك نگاه عاطفی را به علی بكنم و علی(ع) در دلش يك مقداری غمگين شود.بلكه خوشحال و شادان حركت می كند و به بيابون كه رسيد گريه می كند



عشقهايی كه امروز دنبال دوطرفه بودن می گردند اين عشقها محبته.عشق وقتی ايجاد می شود اصلا انسان به يكطرفه و دو طرفه بودنش كاری ندارد.طوری كه اين خدا و يا اين آدم می خواهد جواب بدهد می خواهد هم جواب ندهد من وظيفه ی عاشق بودن خودم را انجام می دهم.چون در مجاز ما عادت به اينگونه عشق ورزی نكرديم برای همين است كه سر جانماز هم با يك سری از توقعات می نشينيم.چون در مجاز دقت و عادت به اينگونه مهرورزی نكرديم برای همين است كه هر چه در خانه ی آقا اباعبدالله می آييم فكر می كنيم يك چيزی از درخانه ی آقا اباعبدالله بايد بگيريم.
جملات حقيقی ما اشتباه است. كه آقا نماز خونديم بدتر شد.عبادت كرديم چی شد و...اينها اشتباهه. و جملات مجازی ما اشتباهتره.يعنی خيلی ازما در بحث عشق در مجاز در جهان ما داريم اشتباه می بينيم
در عالم بگرديد ببينيد حتی تعداد عاشقان مجازی چندتاست؟از هر صد هزار تا يك نفر هست؟؟از هر يك ميليون يك نفر هست؟؟كل مملكت ما هزار تا عاشق داره؟؟در كل جهان يك ميليون عاشق وجود داره؟؟

می بينيد تمام ارتباطات به نوعی توقع دوطرفه بودن دارند.يعنی ارتباط را برقرار كرده كه دو طرفه بشه.هيچوقت عادت نكرده كه دعا كند فقط برای اينكه دوسِت دارد دعا می كند برای اينكه برايش بماند,دعا می كند كه اينطوری بشود.مثلا بهش ميگن آقا دعا كنيد كه برم كربلا ميگه دعا می كنم كه با هم بريم كربلا.نميشه خودت رو حذف كنی؟؟نه نميشه .اگر هم طرف رفت كربلا اس ام اس می زنه كه بر هر چی تنهاخوره لعنت.هر چند اينها محبته و دوست داره و راست هم ميگه اما عشق نيست. زيراب اينگونه ارتباطات رو نمی زنم اما می خوام عشق با محبت و عاطفه قاطی نشه.عشق اتفاقا يكطرفه است

در روايت قدسی ببينيد خداوند می فرمايد؟:بنده ی من چقدر معامله ی زيبايی من و تو با هم داريم تو از زمين شر برای من می فرستی و من از آسمون خير برای تو می فرستم.
يعنی خداوند با اين حديث قدسی دارد حتی ارتباط مجازی عاشقانه ی ما را زير سوال می برد
خط مرزی شهوت و عشق مجازی:
اين دو در كنار هم حركت می كنند كه دو حالت وجود دارد
1.عشق مجازی كه بايد با شهوت همراه باشد
2.عشق مجازی كه نبايد با شهوت همراه باشد
در مورد اول روابط زناشويی و ازدواجه كه اون شهوته هم, درش عشق و محبت وجود دارد وگرنه شهوترانی نيست.
و در مورد دوم در مسائل غير ازدواج است .عشقهای مجازی كه نبايد با شهوت همراه باشد.چون گفتيم شهوت خيلی نزديك به عشق مجازی حركت می كند و حق هم دارد.يعنی يك قسمتی از عشق مجازی حق اينه منتها در روابط زناشويی. در غير اينصورت كوچكترين ذره ای از شهوت عشق را فاسد می كند.
عشق مجازی چند مشكل دارد:
مشكل اول:
ابزارها در تشكيل عشق مجازی موثرند.شما در عشق خدا و عشق حقيقی نياز به ابزار خاصی نداری بلكه اين اعمالند كه موثرند.يعنی به قد و سن و فرهنگ و كلام و جمال و كمال شما نگاه نمی كنند بلكه می گويند شما قابليت رسيدن به خداوند و قابليت قرار گرفتن در ايدئولوژی و چارچوب مكتب عشق رو داری هر كی می خواهی باش.اما عشق مجازی اين ضعف رو داره كه ابزار در تشكيل عشق مجازی موثر است.يعنی يك قسمت از ايجاد عشق مجازی در اثر ارتباطات قلبی است. و قسمتی هم به ارتباطات فيزيكی و ظاهری بر می گردد.يعنی ممكن است ظواهر در تشكيل عشق يا تشكيل نشدن عشق موثر باشد.بنابراين اين ايراد اول است و به همين دليل ممكن است يك عده ای هيچوقت در عالم به عشق مجازی نرسند چون ابزارشون تكميل نمی باشد.اصلا يك عده ای ممكن است در عالم معلوليتهايی داشته باشند كه اصلا هيچوقت نتوانند به اين موضوع فكر كنند.
مشكل دوم:
اينكه عشق مجازی آرام آرام به يك دور می رسد.يعنی آرام آرام انسان دور چهار پنج گزينه می چرخد تا می رسد به نقطه ی اول.يعنی اول خودش رو دوست داره بعد والدينش رو دوست داره بعد يواش يواش جنس مخالفش رو دوست داره بعد فرزندش رو دوست داره بعد نوه اش رو دوست داره بعد دوباره خودش رو دوست داره يعنی می چرخه كه اين وسط كلی اتفاقات ناجور هم رخ ميده.يعنی جدايی از خودی كه دوست داره به خاطر كس ديگه ای كه دوست داره.جدايی از پدرومادری كه دوست داره به خاطر همسری كه دوست داره.جدايی نسبی از همسری كه دوست داره به خاطر بچه هاش كه دوست داره و جدايی از بچه ها به خاطر نوه.


مشكل سوم:
كه در حقيقت مشكل نيست و بايد رفع شود.
در مجاز و حقيقت آموزش لازم است.عاشقی يك فن است+يك هنر =نحوه ی اجرای اين آموزش
معمولا ماها در كشورمان عادت كرديم كه به محض اينكه جوانها احساس يك محبت شديد كردند اول اسمش رو عشق می گذارند و بعد هم بدون آموزش داخل اين عشق می روند و اين محبت رو يا خرابش می كنند يا افراطيش می كنند يا تفريطيش می كنند.آخرش هم به دعوا می كشد
بنابراين آموزش لازم است.كمااينكه ما می خواهيم صحبت كنيم و مكتب عشق عرفانی رو آموزش بدهيم برای اون قسمت از مكتب عشق مجازی هم آموزش لازم است
عشق به حقيقت و عشق به خلق ملازمه دارد.هر چقدر از بالا كم كنی پايين كم ميشه و هر چقدر از پايين كم كنی بالا كم ميشه.هر چقدر به عشق حقيقی بيشتر برسی عشق مجازی پررنگ تر می شود و هر چقدر به عشق مجازی بيشتر برسی عشق حقيقی پررنگ تر می شود.
من لم يشكرالمخلوق لم يشكر الخالق
كسی كه به عشق مجازی نرسد و شكر و حمد نگويد حقيقت را شكر نكرده است
يعنی اگر در مقابل عشق حقيقی ابرو در هم بكشد در مقابل عشق مجازی هم ابرو در هم می كشد

يعنی اگر در روابط عاطفی مجازيتون از خدا كم بگذاريد اين رابطه خراب می شود و اگر در روابط حقيقی الهيتون از مجاز كم بگذاريد اون رابطه خراب می شود.اگر به خاطر نماز خواندن دل يك نفر را بشكنی نمازت خراب می شود و اگر به خاطر دل يك كسی نمازت رو بشكنی دل اون خراب می شود!!!
چهار قانون مشترك بين عشق حقيقت و مجاز حلقه ی اتصال به بحث مكتب عشق
قانون اول:
عشق اثر نام دارد يعنی انسانی عاشق است كه نام معشوق لقلقه ی زبانش باشد و اگر انسانی نامی بر لب لقلقه ی زبانش بود كه معشوق بدش مياد بيخود ميكروفون برندارد كه من عاشقم.آقا مثلا معشوق شما از تربچه بدش مياد تو هم مدام راه بری بگی تربچه تربچه تربچه!قطعا تنفر ايجاد می كند.آدمی كه اذكاری رو لبش هست كه اين اذكار رو معشوق مجازيش يا خدا نمی پسندد عشق رو داره خراب می كنه.اين اثر عشق رو كم می كند و تبديل به تنفر می كند
آيا می شود انسانی عاشق خدا يا عاشق معشوق و معشوقه ای باشد اما از ادبياتی استفاده كند كه اونها بدشون مياد.لباسی بپوشد كه اونها بدشون مياد,طوری حرف بزند كه بدشون مياد جايی بره كه بدشون مياد!!!!!!!!!!!!
ديد مجنون را يكی صحرانورد كو به روی پشته ای بنشسته فرد
صفحه اش از خاك و انگشتان قلم بر به روی خاك هی ميزد رقم
گفت ای مجنون بيدل چيست اين نامه انگاری بهر كيست اين
گفت مشق نام ليلی می كنم خاطر خود را تسلی می كنم
چون ميسر نيست بر من كام او عشق بازی می كنم با نام او
يعنی اينكه انسان بايد درگير باشد
قانون دوم:
عشق مجازی و عشق حقيقی تمركز می آورد.يعنی اينكه اگر صد هزار نفر در يك جمعی باشند اين دائم دنبال اون يك نفر می گردد.صد هزار تا بخندند و بهش باريك الله بگويند می گرده ببينه كه اون يك نفر چی ميگه.صد هزار تا فحشش بدهند اگر اون يك نفره بهش بگه باريك الله راضی ميشه.به خاطر اينكه عشق وحدت و تمركز مياره.وقتی انسان به يك معشوق حقيقی و يا معشوق مجازی می رسه تمركز مياره
ببينيد چقدر عشقهای اين زمانه مبتذل شده.طرف رفته بود چاپخونه گفته بود كارت دعوت برام چاپ كن كه( معشوق عزيزم من در دنيا فقط و فقط تو را می ستايم و فقط تو را دوست دارم)از اين كارت پنجاه تا برام چاپ كن.اينها بازيه.اما محبت اشكالی ندارد.
آقا شما به اين بگو نوكرتيم به اون بگو چاكرتيم به اون بگو خاك پاتيم و...چه اشكالی داره كه آدم همه ی خلق رو دوست داشته باشد.اما عشق وحدت مياره.تمركز مياره.يعنی اينكه انسان تمام فكرش اين هست كه رضايت معشوق را جذب كند.چرا برخی از مردم در محيطهای مخالف كم می آورند و همرنگ جماعت می شوند چون تمركزی در عشق ندارند.مكتب عشق مكتبی است بسيار قوی.چرا برخی ميگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و عاشقان می گويند همرنگ جماعت نشو ولو رسوا شوی.برای اينكه تمركز داره و فرقی براش نداره.رسوا كه ميشه كيف می كنه كه همه من رو می شناسند.مجنون ميگه همه تو خيابون من رو می شناسند كه فلانی مجنونه.خب بگذار بگويند كه مجنونه

قانون سوم:
عشق مجازی و حقيقی نسبت به لوازم معشوق انسان احساس دلبستگی و عشق می كند.اول بحث هم گفتم می بينی خانه ی كعبه رو می بوسه,قبر امام حسين رو می بوسه,عاشق نخلهای بين الحرمينه,قربون كبوترهای حرمت و...
پای سگ بوسيد مجنون خلق گفتندش چرا؟
گفت اين سگ گاهگاهی كوی ليلی رفته است

بنابراين آثار و لوازم خيلی مهمه.يعنی اگر رفت به سمت حقيقت اين آثار و لوازم خودشون اثربخشی دارند.ما در دستورات زيارتيمون داريم كه لمس كنيد.اگر می تونی برو جلو و هر چقدر كه می تونی به ضريح نزديك شو و اگر در ضريح باز ميشه برو به قبر برس.لمس كن و ببوس
آثار معشوق بركات دارد.آرامش می دهد.خيلی از خانواده های شهداء كسانی هستند كه با آثار به جا مانده از بچه هايشان كه بيست سال گذشته هنوز كه هنوزه احساس محبت می كنند.آثار عشق می آورد.
قانون چهارم:
وقتی عشق مياد,تمركز مياد,آثار و اثر نام مياد اين نكته هم ايجاد می شود يعنی عاشق نسبت به معشوق عادت به خوب بينی دارد.در روابط مجازيتون و روابط حقيقيتون يعنی رابطتون با خلق و رابطتون با خدا اگر قسمتهای بد در چشمتان می آيد مشكل عشقی داريد.ولی وقتی به حضرت زينب می رسيد كه ومارايت الا جميلا,اگر بر ديده ی زينب نشينی به غير از خوبی خالق نبينی
يعنی بالاترين اثرات عشق رو داريم می بينيم.جدی نديده و جدا اينطوری بوده!
پايان مقدمه
فصل اول:مبادی عشق
از راههای بسيار بسيار مورد توصيه برای تهذيب, كه اين دهه دهه ی مهذب شدنه ,دهه ای است كه به بركت آقا اباعبدالله شب هفتم هر چی هست رو پاك می كنيم.از مهمترين راههای توصيه ی حكماء و برخی فلاسفه و عاقلان و از مهمترين راه رسيدن به حقيقت خداوند تبارك و تعالی و رسيدن به كلمه ی مهذب شدن بحث عشق است.خوف و ترس و طمع جواب قطعی نمی دهد.
در مثنوی مولوی می فرمايد:آن نفس كه شد عاشق, اماره نخواهد شد
در مبارزه با نفس اماره, شمشير بُرنده و شمشير بَرنده ی ما عشق است
پای استدلاليان چوبين بود
پای چوبين سخت بی تمكين بود
مرحوم شهيد مطهری در كتاب ارزشمند جاذبه و دافعه ی آقا اميرالمومنين صفحه ی 72 از قول يك صاحب دلی اين جمله را می گويند كه در حقيقت اين صاحب دل به ايشان اين نصحيت را كرده گفته فلانی:
كاملی را پيدا كن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن آويز كه از راه عقل و استدلال هم كم خطرتر و هم سريعتر است.
مرحوم حضرت آيت الله علی آقای شيرازی كه استاد شهيد مطهری بودند و استاد وارد و عالمی هم بودند يكی از مباحثی كه با مرحوم شهيد مطهری كار می كردند بحث عشق بوده.يكی از هم حجريهای ايشان می فرمايد:نيمه های شب می ديديم كه شهيد مطهری در بالكن حجره می ايستد و شروع به صحبت كردن می كند و ساليان سال هم ادامه داشت تا بالاخره در اين صحبتهای عاشقانه ما متوجه شديم كه مخاطبش را هم می بيند و دارد با امامش صحبت می كند.
در بحارالانوار جلد 178 صفحه 226:
قال علی (ع):الحب افضل من الخوف
عشق برترساندن مردم از خدا فضيلت دارد
در حقيقت اين روايت تقدم عشق را بر كليه ی راههای تهذيب برای ما بيان می كند.
در همين كيميای محبت كه جديدا چاپ شده در شرح حال حضرت رجبعلی خياط صفحه 157 مرحوم شيخ احمد سعيدی كه از مجتهدين مسلم و كسی كه درس خارج می داده يعنی مجتهد پرور بوده ايشان می فرمايد:به يكی از مريدان آشيخ رجبعلی خياط كه البته شيخ رو هم نمی شناختم سوال كردم:خياط خوب در تهران سراغ نداری؟گفت چرا فلانی.من هم رفتم اونجا و همينطور كه شيخ داشت اندازه ی ما رو می گرفت با من صحبت می كرد كه چطوری؟كجا هستی؟كجا زندگی می كنی؟ بعد گفت:چكار می كنی؟گفتم درس.گفت:درس ميدی يا درس می خونی؟گفتم من به اجتهاد رسيدم و دارم درس خارج می دهم.گفت:آشيخ رجبعلی همينطور كه اين متر دستش بود ايستاد.وقتی ايستاد و مكث كرد من برگشتم نگاش كردم كه چرا مكث كرده؟بعد ديدم در چمشهاش يك حرف خيلی سنگينی رو داره به دل من تزريق می كنه.بعد هم با زبانش گفت:كه برو درس عاشقی بياموز و بياموزان
می گفت:اين جمله آنقدر در من اثر كرد كه من رو بيچاره كرد.طوری كه يك مجتهد مسلم از شاگردان ثابت يك خياط می شود.همين خياطی كه می گويد عشقش به خلق اينگونه او را عاشق خداش كرده بود.ابدا با مردم بد برخورد نمی كرد.جوانی يك ساعت زودتر قبل از شروع مجلس خدمت آشيخ رجبعلی رسيده بود كه حالا مثلا تو مغازه يه پيرهنی بخره.آشيخ رجبعلی خياط ميگه عزيز من ما اينقدر خريديم اينقدر هم كار كرديم كه دستمزدمه.جوان مدام اصرار بر چونه زدن داشت.بعد آشيخ رجبعلی به جوان گفته بود كه آقا جون شما نمی خوای بخری.بعد اين جوان يك كمی ناراحت شد.ايشان می فرمايد:مجلس كه شروع شد و جوان هم در مجلس حضور داشت بعد از چند دقيقه كه از مجلس گذشت آشيخ رجبعلی مجلس رو قطع كرد و رفت سراغ اون جوان دستش رو بوسيد و رفت كه پای اون جوان را هم ببوسد.گفت آقاشيخ چكار می كنی؟گفت:جوان من را حلال كن.اين چرك كوچكی كه از اين جمله ی من در دل شما ايجاد شد امشب من رو كلا بسته.قبض قبضم اصلا نمی توانم خدا را ببينم!!!
درس عاشقی بياموز يعنی انسانی كه عاشق نباشد چگونه می خواهد به خدا برسد و اين مانع تهذيب است
عشقه يك گياه است كه در لسان العرب جلد 10 صفحه ی 251 اينطور ترجمه كرده كه نام گياهی است كه سبز شده سپس لاغر و نازك شده و در نهايت زرد می شود.بعد از اين نتيجه گرفته اند كه انسان در اثر عشق چنان بهش فشار مياد كه آرام آرام لاغر می شود و سپس زرد می شودعشق آدم رو پژمرده می كند.
كتاب فطرت شهيد مطهری صفحه ی 89 تعريف ديگه ای برای عشقه دارد:
می فرمايد:عشقه يك گياهی است كه پيچك است.دور گياه اصلی می پيچد طوری كه گياه اصلی هر چی خروجی دارد اين می گيرد و هر چی ورودی دارد اين بهش می دهد.
بعد شهيد مطهری اينطور تفسير می كند كه عشق يك گياهی است كه دور انسان می پيچد.خروجی و ورودی انسان را كنترل می كند.هر چی می خواهی بيرون بدهی از اين فيلتر می گذرد و هر چی می خواهی وارد كنی باز هم از اين فيلتر می گذرد.لذا خصوصيات عشق در تو تكميل می شود.بعد گياه را محدود و محصور می كند طوری كه اين گياه آرام آرام می شود محل روزی خوردن عشق يعنی اين پيچك.يعنی در حقيقت خود گياه روز به روز ضعيفتر می شود
در كتاب مجمع البحرين جلد 5 صفحه ی 214
جمله ی جالينوس حكيم بسيار زيباست
عشق فعلی نفسانی دارای سه موقف است
1.تخيل در ايتدا
2.فكر در ميانه
3.ذكر در انتها
يعنی اولين قدم اين است كه انسان در ذهنش معشوقی برای خودش درست می كند.تخيل يعنی خيال پردازی.يك ذهنيتی از معشوق حقيقی يا مجازی ايجاد می كند
در دومين قدم وقتی وارد می شود شروع به فكر كردن می كند.مصاديق را می سنجد كه كدام يك از اينها آن چيزی هست كه من فكر می كردم
.
بعد كه رسيد ميشه ذكر در انتها.ديگه نمی تواند فراموش كند.
در حقيقت جالينوس حكيم سه پله را برای عشق در اين كتاب معرفی می كند
در الاشارات والتبيهات جلد 3 صفحه ی 162:
مرحوم ابوعلی سينا می گويد:عشق يك محبت مفرط و از حد گذشته است
يعنی اينكه انسان دلش تنگ می شود نمی گيرد.از صبح تا شب زندگی می كند,غذا می خورد,راه می رود,می خندد و صحبت می كند اما دائم يك بغض خيلی كوچكی كه حاصل از معشوق خواهی است اين گوشه ی گلوش گير كرده .تا تنها می شود اين بغض می شكند.تا معشوق را كنار خود نبيند آرام ندارد.

يك وقتی خدمتتون عرض كردم در شرح حال مرحوم سيد محمد باقر شفقی كه ايشون می گفت:از نوكرش سوال كردند كه اين آقا چطوره؟گفته بود خيلی عاليه.آدم بسيار بسيار نرماليه.صبح سر موقع صبحانه اش رو می خوره با روحيه سر كلاس درسش ميره.ميگه می خنده.ظهر مياد خونه ناهارش رو با خانواده می خوره بعد از ظهر استراحت مختصری می كنه بعد يك چايی و بعد يه دوره گردی و درسی و...سر شب برای نماز جماعت ميره مسجد ,منبرش رو هم ميره.بعد مياد خونه شام رو با خانواده اش می خوره بعد می گيره می خوابه تا دوازده شب.اما آقا دوازده شب كه ميشه ايشون ديگه قاطی می كنه كه يك كمی اين آقای ما می زنه به سرش. تو اتاقش می بينم راه ميره سرش رو تكون ميده گريه می كنه می شينه بلند ميشه می چرخه اصلا معلوم نيست چشه.بی قراری عاشقی !!!
يكی از بزرگان علمای تبريز نقل می كردند:كه ما در جايی ساكن بوديم و اونجا زندگی می كرديم و يك پيرمردی بود كه كارهای باغبانی خونه رو می كرد.بعد می گفت يك نيمه شبی بلند شدم كه تجديد وضويی بگيرم اومدم تو حياط ديدم كه از اتاق اين باغبان ما يك نور بسيار عجيبی داره به چشم می خوره.نوری كه مشخصه نور لامپ نيست يك نور عجيب غريبيه.بعد ميگه اومدم قدم بردارم دو قدم رفتم به محوطه ی نور رسيدم ديدم اصلا ديگه اختيار بدنم دست خودم نيست.هر كاری می كردم دستم رو تكون بدم ديدم دستم نمی كشه,خواستم عقب عقب برم ديدم نميشه اصلا قفل شدم.می خواستم صدا بزنم نمی شد.گفتم خدايا نكنه من سكته كردم مُردم.ديدم نه چشمهام كار می كنه حركت می كنه اما بدنم قفل شده.بعد آرام آرام ديدم نور كم شد تا از بين رفت.تا از بين رفت من بدنم راه افتاد.رفتم و در زدم باغبان در رو باز كرد گفتم اجازه هست بيام داخل؟وارد شدم و به باغبان گفتم داستان چيه؟؟اين نور چی بود كه من رو يك ساعت اينجا قفل كرد؟؟ميگه باغبان خيلی ناراحت شد.گريه كرد و گفت به دو شرط خدمتتون ميگم:
1.مِن بعد, شما همونطوری كه به من دستور می دادين كه اينو بگير و اونو بخر و اينو ببر و اونو بيار اينها ترك نشه.چون من دلم خوشه كه روزی من اطاعت از دستور شماست!
2.تا زنده ام برای كسی اين داستان را نگوييد.
گفت:بفرماييد
گفت:آقا بعضی از شبها اينجا مياد.گفتم شما مگه چكار كردی؟گفت:كاری نكردم اين چار تا گياهی كه دستمه با عشق اينها رو پرورش ميدم.چار تا آدم كه كنارم هستند با عشق بهشون نگاه می كنم.نماز كه می خونم با خالقم صحبت نمی كنم با معشوقم حرف می زنم.ترك گناه می كنم به اين دليل كه خالقم رو دوست دارم.عبادت می كنم چون دوسش دارم عبادت می كنم.

كه ظاهرا دو روز يا دو هفته بعد اين باغبون از دنيا می رود
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۲/۱۳ ساعت توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
|