لیلی بر درب دل ایستاده است!
روزي مجنون با هزاران شوق و آرزو به در خانه ليلي امد و در زد
صداي ليلي را شنيد كه مي پرسيد : كيست
مجنون گفت : منم در را باز كن
اما ليلي در را باز نكرد !!!
مجنون رفت و روزها در بيابان با آه و فغان سپري كرد كه چرا ليلي اش چنين كرده
تا اينكه باز به در خانه ليلي رفت و باز هم در زد .
ليلي پرسيد : كيست ؟
و مجنون جواب داد : توآم !!!
و درب منزل گشوده شد .
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۶/۲۵ ساعت توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
|