درد عشق از تندرستی خوشترست
درد عشق از تندرستی خوشترست/ملک درویشی ز هستی خوشترست
عقل بهتر مینهد از کاینات/عارفان گویند مستی خوشترست
خود پرستی خیزد از دنیا و جاه/نیستی و حقپرستی خوشترست
چون گرانباران به سختی میروند/هم سبکباری و چستی خوشترست
در این شعر زیبا و آموزنده جناب سعدی درد عشق را با ملک درویشی ،مستی ،حق پرستی و سبکباری و چستی معادل گرفته و در مقابل آنها تندرستی ،هستی ،عقل ،خودپرستی ،گرانباری و سختی را قرار داده است.
نگاه سعدی در این غزل نگاهی گشتالتی است و کل نگر به فرایند عشق نگریسته است و سعی دارد مخاطب را با عوارض یک تصمیم آشنا کند و در نگرشی سیستمی و عمیق ابتدا عشق را بیماری دانسته و تعارض آن با عقل را یاد آور می شود اما نکات مثیت عشق را در چستی و سبکباری و رهایی از خودپرستی می داند.
جالب است که سعدی را سلطان غزل عاشقانه می دانند اما سعدی عاقلانه در باب عشق سخن می گوید و عشق را به محک تحلیل می سنجد.
عشق از نگاه او انتخابی است که فرد با گزیدن آن خود را در طیف گسترده ای از مشکلات قرار می دهد تا به مستی و سبکباری دست یابد و بیماری و درویشی را بر می گزیند تا خویشتن را از آنچه عقلا سلامت و ملک هستی می نامند دور کند
و سعدی این چنین می تواند عشق را تحلیل کند . در ضمن جدا نمودن عقل و عشق از یکدیگر محاسن و معایب هریک را بیان نمود و مخاطب را به این نکته رهنمون نمود که اگرچه من عشق را انتخاب کرده ام اما این کار را آگاهانه انجام داده ام و تو نیز بدان که وادی عشق وادی ورود عاقلانه و ماندن آگاهانه است و اینکار از فرد هوسران بر نمی آید او عاشقی را عارفی می داند و بدیهی است که عشقی که از جنس معرفت است در مقابل عقلی قرار می گیرد که از جنس ناآگاهی است اگرچه در لباس معرفت پنهان شده باشد.
جهل عقل آلود است که جان را به جاه خواهی ،خودپرستی و خویش محوری فرا میخواند و عقل عشق آلود است که خویشتن عاقل مست را از خویشتن جاهل هوشیار متمایز می نماید و بدیهی است که کنج و رنج همراهند و اگر عارفانه عاشقی را بر گزیدید باید عاشقانه بار سنگین معرفت را برتابید و تحمل کنید
که جناب حافظ فرمود :
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
این دیوانگی همان مستی مرجح جناب سعدی است و این امانت همان عشق عارفانه و عرفان عاقلانه است.
نگاه سعدی در این غزل نگاهی گشتالتی است و کل نگر به فرایند عشق نگریسته است و سعی دارد مخاطب را با عوارض یک تصمیم آشنا کند و در نگرشی سیستمی و عمیق ابتدا عشق را بیماری دانسته و تعارض آن با عقل را یاد آور می شود اما نکات مثیت عشق را در چستی و سبکباری و رهایی از خودپرستی می داند.
جالب است که سعدی را سلطان غزل عاشقانه می دانند اما سعدی عاقلانه در باب عشق سخن می گوید و عشق را به محک تحلیل می سنجد.
عشق از نگاه او انتخابی است که فرد با گزیدن آن خود را در طیف گسترده ای از مشکلات قرار می دهد تا به مستی و سبکباری دست یابد و بیماری و درویشی را بر می گزیند تا خویشتن را از آنچه عقلا سلامت و ملک هستی می نامند دور کند
و سعدی این چنین می تواند عشق را تحلیل کند . در ضمن جدا نمودن عقل و عشق از یکدیگر محاسن و معایب هریک را بیان نمود و مخاطب را به این نکته رهنمون نمود که اگرچه من عشق را انتخاب کرده ام اما این کار را آگاهانه انجام داده ام و تو نیز بدان که وادی عشق وادی ورود عاقلانه و ماندن آگاهانه است و اینکار از فرد هوسران بر نمی آید او عاشقی را عارفی می داند و بدیهی است که عشقی که از جنس معرفت است در مقابل عقلی قرار می گیرد که از جنس ناآگاهی است اگرچه در لباس معرفت پنهان شده باشد.
جهل عقل آلود است که جان را به جاه خواهی ،خودپرستی و خویش محوری فرا میخواند و عقل عشق آلود است که خویشتن عاقل مست را از خویشتن جاهل هوشیار متمایز می نماید و بدیهی است که کنج و رنج همراهند و اگر عارفانه عاشقی را بر گزیدید باید عاشقانه بار سنگین معرفت را برتابید و تحمل کنید
که جناب حافظ فرمود :
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
این دیوانگی همان مستی مرجح جناب سعدی است و این امانت همان عشق عارفانه و عرفان عاقلانه است.
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۱/۲۳ ساعت توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
|