سوال تكراري است درسته؟ اگر با شنيدن اين سوال ضربان قلبت تندتر شده بدون اون چيزي كه الان در قلب تو است؛ همون عشقه. به همين دليله كه تندتر مي‌زنه. ما از زمان تولد با اين مفهوم سروكار داريم ولي اغلب خودم نمي‌دونيم. مي‌دوني چرا؟
 جوابش خيلي روشنه. چون عشق يك مفهوم كليه! ولي ما اون رو به عشق زن و مرد محدود كرديم. به خاطر همينه كه با اين واژه وقتي آشنا مي‌شويم كه هيجان جواني به سراغمون مي‌آيد. اما واقعاً عشق چيه كه دنيا با قدرتش زير و زبر مي‌شه؟

عشق از چي تشكيل شده؟
اگه بخواهيم خيلي اون رو ساده ولي جامع بگيم. عشق يعني از خود گذشتن تا به معشوق رسيدن. همه چيزهايي كه پيرامونون مي‌بينيم به نوعي مثل اين تعريف مي‌شوند. عشق هم مثل همه مفاهيم عرفان، مراتب مختلفي داره. كمترين اون عشق به موجودات و بالاترين اون عشق به معبوده. هرقدر درصد عشق به معبود تو دوست داشتن ما بيشتر باشه ميزان دووم و موندگاري اون بالاتره. بذار ساده‌تر بگم. هممون مي‌دونيم كه روح خدا تو وجود ماست كه تو بدن خاكي ما اسير شده. در نتيجه هرقدر كه عشقمون رنگ خدايي داشته باشه بيشتر دوم مي‌آره ولي عشقايي كه اين ويژگي‌ها رو ندارن دوم چنداني هم ندارن. يك مثال مي‌تونه كمكمون كنه. صداقت، اخلاق، گذشت، ادب و خيلي مفاهيم ديگه كه تو روحمون خوب تعريف شدند، از مواد تشكيل دهنده عشق هستند. ولي چيزاي ديگه‌اي هم تو وجود ما هست كه از روح خدايي نيستند بلكه از شيطان و نفس به روح ما تحميل مي‌شن. مثل غرور، دروغ، خودخواهي، بي‌ادبي و ....
هر قدر كه مفاهيمي مثل صداقت، اخلاق و ... تو عشقمون بيشتر باشه پايداري اون هم بالاتره. اما هر قدر دروغ، خودخواهي و اين جور چيزا بيشتر باشه پايداريش هم كمتره. مجنون رو كه يادتون نرفته. مي‌دونيد چرا هنوز بيستون مونده؟ چون مجنون تو عشقش اخلاق، گذشت و خيلي چيزاي ديگه دخالت داده بود. اونا بودند كه باعث ماندگاريش شدند.
نمونه ديگش شهدا هستند. اونا هم براي رسيدن به معشوقشون جونشون رو هم دادند. توي عشق اونا هم اگه دقت كني گذشت، ايمان، اخلاق، ادب و احترام و ... موج مي‌زنه. فهميدن اين مطلب خيلي سخت نيست. كافيست بري سراغ وصيت‌نامه هاشون. تو وصيت‌نامه شهدا از اين جور مفاهيم موج مي‌زنه.
 
نشونه عشق چيه؟
يك راه ساده فهميدن نشونه عشق اينه كه دقت كني ببيني چقدر خودت رو مي‌بيني و چقدر معشوقت رو؟ چقدر به نظر خودت اهميت مي‌دي و چقدر نظر معشوقت رو؟ چقدر به حرف‌هاي خودت گوش مي‌دي و چقدر به حرف معشوقت؟ چقدر حاضري براي خودت خرج كني و چقدر براي معشوقت خرج مي‌كني؟ به طور خلاصه نسبت بين خود و معشوق ميزان عشق رو تعيين مي‌كنه.
مولانا مي‌گه «رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند.» مي‌دوني يعني چي؟ يعني اينكه آدمي تو اون جايگاه ديگه خودش رو نمي‌بينه، خواسته‌هاش رو نمي‌بينه، نظراتش رو نمي‌بينه. اون چيزي رو مي‌بينه كه معشوقش مي‌خواد. تا حالا دقت كردي بعضي از مواقع كه خيلي به همسرت عشق مي‌ورزي. يك احساس عجيبي به وجود مي‌آد. احساس مي‌كني همسرت بخشي از وجود توست كه از تو جدا شده. تازه اين يك عشق زميني است كه كمي مشخصه‌هاي عشق الهي باهاش قاطي شده.
 
دوام عشق
عشق تو بعضي خصوصيت‌ها مثل آتيشه. براي اينكه آتيش پايدار بمونه و زياد بشه و در ضمن گرماش بيشتر بشه. بايد توش بدمي. عشق هم همين طوريه. براي اينكه عشق بتونه گرمي بده و دووم داشته باشه بايد براش هزينه كني. هرچيزي رو هم نمي‌توني براش هزينه كني. فقط چيزايي رو بايد هزينه كني كه از جنس اون باشند. مثل اخلاق، گذشت، ادب، احترام، فداكاري و... زن و مرد هم اگه مي‌خوان عشقشون پايدار بمونه بايد براي عشقشون هزينه كنند. اگر سري به دادگاه‌ها بزني و يا پاي صحبت اونايي كه طلاق گرفتتند بشيني مي‌بيني اونا به جاي اينكه براي عشقشون هزينه كنند براي خودشون هزينه مي‌كردند خوب معلومه كه ته مانده عشقشون هم يه روزي تموم مي‌شه.
 
عشق چه جوري خرج مي‌شه؟
مگه عشق هم خرج مي‌شه؟ بله كه خرج مي‌شه. باز هم مثال آتيش رو بزنم. آتيشي كه ما توش مي‌دميديم؛ خونه عشق رو گرم مي‌كرده يعني انرژيش صرف گرم كردن خونه مي‌شده. وقتي توش هيزم نريزي اين آتيش انقدر به خونه گرما مي‌ده تا تموم مي‌شه. تو زندگي زن و مرد هم همين طوريه. وقتي كه دوتاشون براي عشقشون هزينه مي‌كنند. يك سرمايه مشترك براشون به وجود مي‌آد. وقتي كه زن احساساتي مي‌شه و حرف‌هاي تندي مي‌زنه. مرد داره از اون سرمايه خرج مي‌كنه به خاطر همينه كه سكوت مي‌كنه و حرف‌هاي بدي نمي‌زنه. وقتي كه مرد نمي‌تونه بعضي چيزهاي مورد نياز زن رو بخره. زن داره از اون سرمايه خرج مي‌كنه به خاطر همينه كه گذشت مي‌كنه و هيچي نمي‌گه. مرد وقتي كه زنش غذاي نيمه سوخته همسرش رو مي‌خوره داره از سرمايه مشتركشون خرج مي‌كنه به خاطر همينه كه سر زنش غر نمي‌زنه. وقتي يكي از اونا مريض مي‌شه و اون يكي شب‌ها براش پرستاري مي‌كنه باز هم داره از سرمايه مشترك هزينه مي‌كنه.
خوب خيلي ساده است اگر اين سرمايه كه از اول زندگي جمع شده، تقويت نشه يك روز تموم مي‌شه اون وقته كه زن و مرد نسبت به هم بي‌تفاوت مي‌شن. ديگه بود و نبودشون براي هم تفاوتي نمي‌كنه. اينجاست كه اگر نفرتشون با غرور و خودخواهي و دروغ و چيزهاي بد تقويت نشه زندگيشون همين طوري ادامه پيدا مي‌كنه ولي در غير اينصورت دير يا زود هر كي مي‌ره دنبال يك نفر ديگه.
تو عشق به معبود هم همين طوريه. وقتي كه چيزهايي كه خدا دوست داره برايش انجام بديم وقتي كه كارهايي كه دوست نداره كنار بگذاريم. سرمايه عشق هم روز به روز زياد مي‌شه. خدا هم جايگاهمون رو پيش خودش بالا مي‌بره. از اون طرف وقتي كه تو زندگي مي‌خواد راهمون كج بشه نمي‌زاره. وقتي كه شيطان تو كمينه كمكمون مي‌‌كنه. وقتي كه زندگي تو پرتگاه سقوطه دستمون رو مي‌گيره. اگه مي‌خواهيم اين رابطه ادامه داشته باشه. بايد براي عشقمون خرج كنيم.
يه چيزي رو مي‌دوني. خدا براي عشقش خيلي خرج مي‌كنه. براي بنده‌هاش غذا، نور و سلامتي و رفاه و بي‌نهايت نعمت مي‌فرسته تازه مي‌گه من براي ديدن بنده‌ام و صحبت با اون لحظه شماري مي‌كنم اون چون خداست عشق به بنده‌اش پايداره. ولي ما چي؟ ما چقدر برايه عشق خدايمون خرج مي‌كنيم؟ براي خم شدن جلوي خدا(نماز) هزار تا توجيه شيطاني مي‌آريم تا اين كار رو نكنيم ولي براي يك پول ناقابل جلوي بنده خدا تا كمر دلا مي‌شيم. تازه نماز خوندن سرمايه عشق رو زياد مي‌كنه ولي خم شدن جلوي بنده خدا سرمايه رو كم مي‌كنه.
 
عاشق چي بشيم؟
خدا لوازم اصلي رو تو وجودم گذاشته فقط بايد كمي عقل به كار ببنيديم و بدونيم كه كجا بايد اون رو فعال كنيم و كجا بايد براش هزينه كنيم. آدما وقتي كه عقل را كه از مهمترين لوازم يك عشق خوب است رو ناديده مي‌گيرن. عاشق چيزايي مي‌شن كه ارزشش رو نداره. سرمايشون رو صرف چيزي مي‌كنند كه به جاي بالا بردنشون اونا رو پايين مي‌بره. به طور خلاصه هر چيزي كه به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم راه ما رو در رسيدن به خدا هموارتر كنه ارزش عاشق شدن رو داره در غيراينصورت تنها ثمره اون تلف شدن زندگيه. يكي از مثال‌هاش ازدواجه. ازدواج مهمترين نهاد مشترك در نزد خداست. پس كسي كه ازدواج مي‌‌كنه در همون مسير رسيدن به خدا گام بر مي‌داره. حالا اگر ازدواجش با استفاده از مفاهيم عشق خدايي عجين بشه سرعت رسيدن به خدا خيلي سريع‌تر مي‌شه و باالعكس.
اين مسئله رو مي‌شه در تموم عرصه‌هاي زندگي تعميم داد. كافيه كمي براش وقت بزاريم و روش فكر كنيم. مثلا كسي كه از خونه مي‌آد بيرون تا براي زن و بچه‌اش روزي حلال بياره و يا مي‌آد بيرون تا به مردم خدمت كنه. مي‌تونه عاشق كارش باشه و براش هزينه كنه. چرا؟ چون كارش اونو تو رسيدن به خدا خيلي جلو مي‌اندازه. يا مثلا كسي كه يك خانواده بي‌سرپرست و يا يتيم رو سرپرستي مي‌كنه و يا كارهاي خير مي‌كنه؛ ارزش داره عاشق عملش بشه. چون عملش اون رو تو رسيدن به خدا كمك مي‌كنه. كسي كه شب‌ها بيدار مي‌مونه تا با خدا راز و نياز كنه و براش نماز بخونه، كسي كه قرآن مي‌خونه تا ببينه خدا ازش چي مي‌خواد ارزش داره كه عاشق عملش بشه چرا؟ چون همون كاري رو مي‌كنه كه معشوقش دوست داره.
 
فقط همين يك جمله:
دنيا پست‌تر از اينه كه عاشق چيزي بشيم كه يك روز فنا مي‌شه.