شاید 20-30 سال پیش، بیشتر ازدواج ها با تفاوت سنی زیاد میان زنان و مردان صورت می گرفت .خیلی هم تعجب آور نبود که مثلا یک مرد، 10-15 سال از همسرش بزرگتر باشد. در این موقعیت مسلما ازدواجهای با همسر همسن و یا برعکس(مرد کوچکتر از زن) یا صورت نمی گرفت و یا اینکه بسیار بندرت و در شرایط خاص صورت می پذیرفت.

 اما با گذر زمان، ایجاد تغییرات در شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه، حضور بیشتر خانم ها در اجتماع و تغییر نگرش افراد باعث شد که تعداد پسرهایی که با دخترانی بزرگتر از خود ازدواج می کنند بیشتر شود و این در حالی است که در فرهنگ و عرف ما تا به حال رسم بر این بوده که پسرها با دخترانی کم سن تر از خود ازدواج کنند.

 شاید یکی از مهمترین علل این مساله این باشد که روابط کاری و اجتماعی زنان و مردان بیشتر شده و از طرف دیگر حضور بیشتر دختران در دانشگاه موجب گردیده احتمال آشنایی پسران با دختران بزرگتر از خودشان افزایش یابد و در نتیجه متقاضیان این نوع ازدواج ها زیادتر از گذشته گردد. در این شرایط خانواده ها نگرانی های زیادی پیدا کرده و از یک طرف نگران آینده ازدواج فرزندشان هستند و از طرف دیگر نگران حرفهای تمام نشدنی اطرافیان و در نتیجه بیشتر اوقات برخورد با این مساله با افراط همراه است.

به طور کلی عرف جامعه نظر چندان مثبتی در مورد ازدواج هایی که مرد کوچکتر از زن است ندارد هر چند که در سالهای اخیر تغییرات بسیاری در نگرش ها ایجاد شده است اما در هر حال باز هم نظر مثبتی در این مورد کمتر مشاهده می شود.

البته قبل از اینکه در مورد نحوه برخورد منطقی و صحیح در این زمینه صحبت کنیم لازم است که در مورد درست بودن یا نبودن این ازدواج ها صحبت نماییم:

به طور کلی عرف جامعه نظر چندان مثبتی در مورد ازدواج هایی که مرد کوچکتر از زن است ندارد هر چند که در سالهای اخیر تغییرات بسیاری در نگرش ها ایجاد شده است اما در هر حال باز هم نظر مثبتی در این مورد کمتر مشاهده می شود. حال هر چه این تفاوت سنی بیشتر باشد واکنش ها نیز شدیدتر و منفی تر خواهد بود. البته این بدبینی را تنها نمی توان بر گردن احساساتی بودن و یا افکار غلط گذاشت. در برخی از موارد تجربه، مشاهده زندگی های زناشویی مشابه  و .. مردم را به این نتایج رسانده است. اما برخی از برداشت ها و سوگیری ها نیز چندان با منطق سازگار نیست. البته این مهم را نباید از نظر دور داشت که فرآیند بلوغ چه در زمینه شناختی و عاطفی و چه هیجانی در خانم ها چند سال زودتر از آقایان رخ می دهد . در ضمن در مورد مشکلات این نوع ازدواجها می توان گفت که:

- بلوغ فکری زودتر دختر : با توجه به اینکه دختر زودتر از پسر به بلوغ فکری می رسد بالاتر بودن سن او در ازدواج باعث فاصله افتادن فکری آن دو می شود؛ در حالیکه زن و مرد باید با یکدیگر قرب فکری داشته باشند.


- پیشگیری از اثبات اقتدار مرد :  یک زندگی زناشویی موفق ، زندگی است که در آن صلاحیت، توانایی و قدرت تشخیص مرد به رسمیت شناخته شود و از طرف دیگر پدر خانواده نیز به عنوان یک الگوی مقتدر برای فرزندان شناخته شود. در ازدواج هایی که عمدتا تناسب سنی وجود دارد، این مهم فراهم می شود اما وقتی این تناسب بر هم می خورد به طور طبیعی زن ممکن است نقش مادر و یا حتی یک بزرگتر را برای شوهر خود ایفا کند و با این کار جلوی اقتدار طبیعی مردانه وی گرفته شود.

 

- عدم پذیرش خانواده پسر : به طور معمول، خانواده پسر به ویژه مادر او به چنین ازدواج های نظر مطلوب نخواهد داشت و اگر به رغم میل باطنی وی چنین ازدواجی صورت گیرد حمایت لازم را از عروس خود نخواهد کرد که این مساله برای دختر بسیار رنج آور خواهد بود.

 

- عدم پذیرش عرف : ازدواج دختر و پسر با این شرایط را عرف چندان نمی پذیرد و مطلوب این است که وقتی زن و مرد در جامعه حضور یابند و در کنار هم قرار گیرند از ظاهرشان مشخص باشد که همسران یکدیگرند.

البته اینها مسایلی است که عمدتا در این زمینه بحث می شد اما به نظر می رسد که در سالهای اخیر و با افزایش متقاضیان ازدواج با دختران بزرگتر، مشاوران و متخصصان نیز در این زمینه به تجدید نظر پرداخته و با این مساله به شدت گذشته برخورد نمی کنند.

به خصوص با توجه به سختی های رو به افزایش ازدواج و انتخاب همسر، متصدیان امور فرهنگی سعی دارند مساله بزرگتر بودن دختر از پسر را تبدیل به یک معضل دیگر نکرده و این مساله را کمی تعدیل بخشند وعموما توصیه می کنند اگر قصد چنین ازدواج هایی دارید باید در نظر داشته باشید که بهتر است سن عاطفی و شناختی زن از سن تقویمی او کمتر باشد و از طرف دیگر سن عاطفی و عقلانی مرد از سن تقویمی(شناسنامه ای ) وی بیشتر باشد.

برای هر فاکتوری متناسب با تاثیر آن اهمیت قایل شوید و از عوامل مهم دیگر غافل نشوید.

از طرف دیگر  به دختران و پسرانی که قصد چنین ازدواجهایی را دارند توصیه می گردد که قبل از هر چیز کمی بیشتر در مورد انتخاب خود فکر کنند. برای مثال بررسی کنند و ببینند که آیا تبعات این انتخاب را می دانند؟ آیا با این تفاوت سنی مشکلی ندارند؟ در هر حال عرف کلی جامعه ما به این شکل است که مردان خواهان ازدواج با زنان هم سن یا کوچکتر از خود هستند. آیا امکان دارد که چند سال بعد از این ازدواج، مرد به این فکر بیفتد که"من موقعیت های بسیار بهتری داشتم، چرا با یک زن بزرگتر از خودم ازدواج کردم؟" و یا اینکه زن به این نتیجه برسد که ای کاش با مردی پخته تر و مقتدر تر ازدواج کرده بودم و ...


برخورد منطقی با این مساله چیست؟

فرض کنیم شما(به عنوان والدین) در چنین شرایطی قرار گرفته اید ، مخالفت خود را به چه شکل ابراز می کنید ، اصلا از نظر شما مخالفت کردن به چه شکل صحیح است؟ بعضی از پدر و مادرها ترجیح می دهند عکس العمل چندان تندی نشان نداده و اقدام خاصی انجام ندهند تا از این طریق فکر ازدواج را از ذهن پسرشان بیرون کنند. این کار در بسیاری از موارد تنها به پنهان شدن رابطه دختر و پسر می انجامد یعنی اتفاقی که به نفع هیچکس نیست. گاهی اوقات نیز والدین تنها بر روی سن تمرکز کرده و آن را بسیار بزرگ جلوه می دهند و این کارشان موجب می گردد کم کم خود موضوع برای آنها بزرگتر شده و به شکلی غیر قابل پذیرش در بیاید.

  در این شرایط سعی کنید برای هر فاکتوری متناسب با تاثیر آن اهمیت قایل شوید و از عوامل مهم دیگر غافل نشوید. ممکن است دلیل مخالفت شما با انتخاب پسرتان همخوان نبودن آن با معیار خودتان است. اگرکمی به موضوع تفاوت سنی توجه کنید خواهید دید که این عامل فقط در تصمیم گیری اهمیت ندارد. بلکه در کنار دیگر شرایط معنا می یابد. یک ازدواج مناسب باید بتواند پاسخگوی نیازها، امیال و البته مصالح فرد باشد. گاهی اوقات، ما هنگام نشان دادن مخالفت ها تنها به مصلحت فرد توجه کرده و دقت نمی کنیم که میل او چیست و وضعیت نیازهایش به چه صورت است؟

  زمانی که علم جامعه شناسی آشکارا اعلام می کند ازدواج در زمره پیچیده ترین روابط انسانی است، شاید بتوان تأمل زیادی در این خصوص داشت و از زوایای مختلف آن را مورد بررسی قرار داد، زیرا بسیار شنیده شده که ازدواج، مظهر برخورد فرهنگ و طبیعت است. به این صورت که جامعه می کوشد طبیعت را مهار کند و آن را به فرهنگ تبدیل نماید و به دلیل همین ویژگی هاست که بیان می شود میثاق زناشویی با توجه به زمان و شرایط دوران خودش، دچار دگرگونی ها و تغییراتی شده ، ولی نفس آن از قدیم الایام یکی بوده است.

ازدواج ابعاد گوناگونی دارد و انتخاب همسر نیز گزینه های متفاوتی دارد که جدای از نزدیکی فرهنگ ها، جغرافیا، تحصیلات  و...«سن» یکی از ویژگی هایی است که مورد توجه بوده و تفاوت سنی در همه اعصار به گونه ای بوده که نشان می دهد در تفاوت سنی مرد چند سالی بزرگتر از زن بوده است. به طوری که در ایران پدیده گزینش همسر، پراکندگی خاصی داشته است؛ از این رو تفاوت سن زوجین در ایران امری طبیعی به نظر می رسد و میزان این تفاوت، تا آنجا مورد توجه قرار می گیرد که در بیشتر موارد میان 4 تا 12 سال است.

اما بسیاری از جامعه شناسان معتقدند در یک جامعه صنعتی یا رو به صنعتی شدن و پویا، معیارها نیز در حال تغییر و دگرگونی است. چه بسا هنوز وجود داشته باشند افرادی که به تفاوت سنی میان زوجین با تأکید بزرگتر بودن مرد از زن صحه بگذارند، اما در جامعه ای که زنان دست به فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی مطالعاتی و سیاسی می زنند، از نظر تحصیلات ارتقاء پیدا می کنند و جایگاه ها، موقعیت هایی برتر و یا همسان مردان به دست می آورند و همین باعث می شود مقوله سن در ازدواج آنان نیز دچار تغییر شود. مثلاً در جامعه امروز، بسیار دیده شده زنانی که از همسران خود بزرگتر هستند. با این حساب می توان گفت که نظریه همسر گزینی با توجه به شرایط خاص هر جامعه می تواند تغییر یابد و در نهایت موجب طرح این پرسش می شود که آیا بزرگتر بودن زنان از شوهرانشان موجب بروز مشکلاتی می شود؟

پاسخ های مختلفی شامل این پرسش می شود؛ پاسخ های مخالف و موافقی که بحث بر سر هر کدام می تواند نظر عده ای خاص را پاسخگو باشد.


دکتر امان قرایی مقدم، محقق و استاد دانشگاه در این خصوص می گوید: «به نظر من این تفاوت سنی، منفی است زیرا با تحقیقاتی که روی 2 هزار و 167 پرونده طلاق انجام داده ایم، به این نتیجه رسیده ایم که یکی از مهمترین دلایل طلاق در میان زوجین، بروز همین تفاوت سنی است. یعنی بزرگتر بودن زن از مرد، زیرا این پدیده چه از نظر فرهنگی و چه از نظر اجتماعی در جامعه ما پذیرفته شده نیست.

فرهنگ سنتی ایران می گوید بزرگتر بودن مرد در ازدواج یک ارزش است و حتی در محافل و مناطق روستایی هم، شعرهایی در این خصوص سروده اند، بنابراین اینگونه به نظر می رسد که اگر این ازدواج ها محکم نباشد، در مدت کوتاهی با شکست مواجه می شود.»

جامعه شناسان دلایل گوناگونی را در این خصوص برمی شمارند. آنان معتقدند رشد علمی و فرهنگی زنان و به دست گرفتن بازار کار و کسب و دیگر موفقیت های اجتماعی در رشد آنان نقش داشته است؛ اما از سوی دیگر، افزایش سن ازدواج و بعد اقتصادی، از مهمترین عوامل چنین پیوندهای زناشویی است.

حمید اکبری- کارمند، می گوید: «دوستی داشتم که همیشه می گفت من با یک زن پولدار ازدواج می کنم. چند سالی از او خبر نداشتم تا این که هفته پیش او را دیدم. سوار خود روی آخرین مدل شده بود و از ظاهرش مشخص بود که وضع مالی خوبی دارد. برایم تعریف کرد که با خانمی 9 سال بزرگتر از خودش ازدواج کرده و از زندگی اش هم راضی است و به هر چه می خواسته، رسیده است. خوشحال شدم ولی نتوانستم باور کنم، چون آن دوست ِ خیلی شاد و سر حال سابق نبود.»

ازدواج زن با مردی که از خودش کوچکتر است، از دید جامعه شناسان غیر از بُعد اقتصادی، به مسائل عاطفی و احساسی منوط است. مثلاً دکتر قرایی مقدم در این خصوص می گوید: «خام بودن جوانان و تحت تأثیر احساسات قرار گرفتن، یکی دیگر از دلایلی است که موجب چنین ازدواج هایی می شود، زیرا باید در نظر داشت برخی جوانان با توجه به بالا بودن درایتی که زن در برخی موارد دارد، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند. بخصوص که در یک سن خاص زن خیلی بهتر می تواند مرد را رام کند. اگر آن زن از موقعیت اجتماعی و اقتصادی خوبی هم برخوردار باشد که این کار آسان تر انجام می گیرد، زیرا پسرانی که حداقل لوازم زندگی را دارند برای فرار از به دست آوردن این امکانات، ترجیح می دهند چنین ازدواج هایی داشته باشند.»

این در حالی است که دکتر نوید ایرانپور، پژوهشگر مسائل خانواده در یک طبقه بندی به چرایی و چگونگی این ازدواج ها اشاره می کند.

وی معتقد است این ازدواج ها را می توان در 3 طبقه مجزا قرار داد:

الف- آن دسته از ازدواج هایی است که بنابر اجبار صورت گرفته و خانواده با انتخاب دختری بزرگتر از پسر بنابر از شرایط خاصی، پسر را به ازدواج مجبور می کنند.

ب- ازدواج هایی که بر پایه عشق و علاقه دو طرف بنا نهاده شدند.

ج- ازدواج هایی که بُعد اقتصادی دارند.

وی در ادامه سخنانش نتایج چنین ازدواج هایی را این گونه بیان می کند: «با توجه به نوع چگونگی ازدواج، مسلماً رفتارهای متفاوتی نیز بروز پیدا می کند. در ازدواجی که مرد بر پایه عشق و یا ثروت خود را راضی کرده است که با زنی بزرگتر از خود ازدواج کند دو حالت پیش می آید: یا زن حاکم خانواده می شود و یا این مرد است که از قدرت برخوردار است. زیرا مردی که با توجه به شرایط اقتصادی زن ازدواج کرده است، برنامه ریزی می کند که چگونه از آن استفاده کند. در چنین شرایطی معمولاً جوان بودن خود را بهانه ای برای اخاذی قرار می دهد و زن نیز کوتاه می آید.»

غیر از این، ازدواجی که بر پایه زور و اجبار است در نوع خود بدترین واکنش را داراست، زیرا زن و مرد بیشترین تنش ها را در خود خواهند داشت. در چنین خانواده هایی بیشترین تنش بر سر این موضوع است که چه کسی قدرت را در دست بگیرد، مرد یا زن؟ مرد به دلیل نگرش سنتی می خواهد مردانگی نشان دهد و حاکم خانه باشد و زن به علت بزرگتر بودن نمی تواند این نکته را تحمل کند و تنش بر سر قدرت، می تواند نهاد خانواده را دچار مشکل کند.

دوست می گفت: «با مدیر عامل شرکت کامپیوتری که در آن مشغول به کار بودم، ازدواج کردم. او 7 سال از من بزرگتر است و ما 5 سالی است که زندگی مشترکی داریم. راضی ام اما گاهی اوقات احساس می کنم همانند یک مهره هستم و هیچ اراده ای از خود ندارم. تنها این مورد است که ناراحتم می کند.»

در حالی که عده ای از کارشناسان با این کار مخالف هستند، گروهی دیگر توافق دارند که نمی توان یک حکم کلی برای چنین مسئله ای در جامعه ایران صادر کرد، زیرا هنوز تعریف مشخص و دقیقی از وظایف زن و مرد نسبت به هم تبیین نشده و یا اگر شده کمتر عملی می شود و به همین دلیل است که اختلاف ها روز به روز بیشتر می شود؛ بنابراین در حالی که در زندگی های عادی زناشویی تنش هایی را شاهد هستیم، طبیعی است میان خانواده ای که زن چند سالی هم از شوهرش بزرگتر است، شاهد حرف ها و حدیث هایی هم باشیم. به طور مثال به مرد می گویند هیچ کس را به او نمی دادند و آمد این زن را گرفت و یا این زن سنش بالا رفته بود و مجبور شد با کوچکتر از خودش ازدواج کند، که تمامی این حرف ها در کنار مشکلات دیگر می تواند آسیب پذیری خانواده را افزایش دهد. عده ای از روان شناسان اجتماعی با نگاهی از بعد روان شناسانه و روان شناختی نیز سعی بر تحلیل این دسته از ازدواج ها دارند.

آنان معتقدند از نظر روان شناسی زن ها زودتر از مردها نسبت به مسائل زندگی عاقل تر می شوند و درکشان از مسائل درون خانواده و زندگی عمیق تر است؛ بنابراین مسئولیت پذیرند و یا بیشتر در این زمینه ها فکر می کنند. حال اگر زنی چند سالی بزرگتر باشد، به طور ناخودآگاه انتظار دارد که مرد هم همانند او فکر کند و مسائل را بسنجد، برای همین زمانی که انتظارش برآورده نمی شود، این تصور تداعی می شود که مرد نسبت به خانه و خانواده بی مسئولیت است و در نهایت تنش فضای خانواده را پر می کند. از سوی دیگر، مردی که با زن بزرگتر از خودش ازدواج می کند، ممکن است پس از چند سال زندگی، با فرسوده شدن جسم زن، احساس ضرر کند و احتمالاً به فکر جدایی و یا ازدواج دوم بیفتد و...

خانمی می گفت: «پس از 15 سال زندگی، شوهرم به من می گوید تو پیر هستی. من 6 سال جوان تر از تو هستم. می گوید اگر به خاطر ثروت و موقعیت تو نبود، با تو ازدواج نمی کردم. خیلی غصه دار شدم. من با عشق جلو رفتم و او با پول. حالا که به آن چیزهایی که می خواسته، رسیده، به من می گوید تو پیر هستی. پس از 15 سال زندگی این حرف ها دلم را آتش می زند.»

دکتر ایرانپور به نوع تفاوت در اختلافات سنی نیز اشاره می کند. به این معنی که اگر تفاوت سنی میان زن و مرد 3 تا 4 سال باشد، از یک حد معمولی برخوردار است. در این شرایط زنی که 3 یا 4 سال بزرگتر از شوهرش است، معمولاً در برابر موضع مرد کوتاه می آید و می کوشد مطیع باشد. در صورتی که هر چه این تفاوت سنی افزایش یابد، حس مادری، خواهر گونه و یا سرپرست در زن بیشتر می شود. مثلاً زنی که 15 سال و یا بیشتر از همسرش بزرگتر است، همواره همانند مادر یا خواهر بزرگتر با شوهرش برخورد می کند.

خانم کارمندی می گفت: «با کسی ازدواج کردم که 10 سال از من کوچکتر است. همه می گویند جای پسرت است و به او هم می گویند که با مادرت ازدواج کرده ای. شاید حق دارند. ولی ما با هم خوشبخت هستیم و 7 سال است که زندگی می کنیم. تمام خرج تحصیلش را خودم دادم و برای دکترا گرفتن فرستادمش خارج از کشور. می گفتند این کار را نکن می رود و دیگر بر نمی گردد؛ ولی همسرم رفت دکترایش را گرفت و برگشت و با هم زندگی می کنیم. الان حرف های مردم کمتر شده؛ ولی هنوز وقتی ما دو تا را با هم می بینند تعجب می کنند.» تمام این مسائل زمانی کنار هم جمع شده، باعث می شوند کارشناسان نظرات مختلفی را ارائه دهند؛ هر چند این نظرات در آخر به نقطه ای مخالف ختم می شود و گویی هنوز عُرف جامعه و مردم آن را قبول ندارند.

دکتر قرایی مقدم در این خصوص می گوید: «شاید چنین ازدواج هایی نکات مثبتی هم داشته باشد مثل اداره زندگی از سوی زنی آگاه و مدیره. ولی کنار این نکات مثبت، این نکات منفی است که خود نمایی می کند زیرا اگر خود فرد پذیرای شرایطش باشد، تا اندازه ای می تواند نگاه جامعه و مردم را تحمل کند و تأثیرات منفی این برخوردها همیشه در زندگی خانوادگی آنان بروز می یابد.» در هر حال، با نگاهی می توان خانواده هایی را یافت که با بزرگتر بودن زنان از شوهرانشان، زندگی هایی شاد و زیبا دارند.

آقای که کارمند فرودگاه است می گوید: «روزی که مثل همیشه مشغول چک کردن یکی بودن شناسنامه ها با هویت مسافر بودم، دیدم زن و مرد مو سپیدی شناسنامه هایشان را دادند. مرد 5 سال کوچکتر از زن بود. با خنده گفتم: پدر جان خانمت که 5 سال بزرگتر است. پیرمرد لبخندی زد و گفت: مگر چه عیبی دارد، عوضش خانمم هنوز شاداب تر و جوان تر از من مانده، مگر نه؟!»