دیدگاه لطیف مولانا در رابطه با عشق (برگرفته از کتاب :عشق در منظومه شمسی )
دیدگاه لطیف مولانا در رابطه با عشق (برگرفته از کتاب :عشق در منظومه شمسی )
عشق از نظر وی بیكرانه و لامتناهی است، محدودیت نمیپذیرد، همانگونه كه ازلی است ابدی نیز هست، و تنها عشق است كه باقی است و همهچیز فانی.
عشق ملاك و معیار حیات است، انسان بیعشق حیوانی بیش نیست، جماد است. انسان بیعشق مستهجن است و عشق نهتنها ملاك زنده بودن است بلكه اصلاً آب حیوان و چشمة آب حیوان است. عاشق از عشق زاده میشود و همة دولتها و نعمتهای حقیقی از عشق ناشی میشود. عشق برای عاشقان كفایت است و غیر از عشق چیزی برای عاشق اعتبار و اصالت و ارزش ندارد.
عشق نردبان آسمان است، مَركب عروج است، به تعالی میبرد و تنها راه عروج و تكامل حقیقی است.
عاشق ماهی دریای عشق است و فنا زیبندة عاشق.
هستی بیعشق مظلمهای بیش نیست و عشق تنها منبع نور و بصیرت و معرفت است؛ مولانا عقل را ذودرجات میداند امّا هنگامة عقل و عشق در نظر مولانا حكایتی دیگر دارد. در نگاه مولانا عقل به دنبال عشق به عالم خاكی راه یافته، عقل در مجلس عشق گوشهنشین است و خود از سوز عشق میسوزد. هرجا عشق تجلی كند مرگ عقل فرا رسیده است. عقل همان به كه در مقابل عشق خاموش باشد وگرنه انكارهای عقل جز رسوایی برای او حاصلی ندارد. عقل محدود است و فنا را راه پرخار و بینتیجه میپندارد لكن عشق در فنا، وصال معشوق میبیند و نصیحتهای عقل را به نیمجویی هم نمیخرد. هرجا عقل عاقبتبینی میكند عشق ندای هرچه باداباد سر میدهد. عقل تنها درصورتی ارزش مییابد كه به دنبال عشق و تابع او باشد، در غیر این صورت عاقل حتی اگر افلاطون باشد همچون خران و مردگان است و بس. عقل جزوی، آبلهای است در چشم عشق. عقل خرقهدوز ولی عشق خرقهسوز است.
عشق درمان همة دردهاست و درد عشق خود درمانناپذیر است كه معشوق، عاشق را دردمند میپسندد.
عشق همة تعلقات دنیوی و میل به خواب و خوراك را زایل میسازد و عاشق را شبانگاهان تا روز بیدار میدارد تا به راز و نیاز با معشوق بپردازد كه خواب بر عاشق حرام است.
همة رذایل و صفات زشت در حرارت آتش عشق میسوزد و خاكستر میشود و خون عاشق بر آتش صفا بهجوش میآید.
غم عشق همة غمهای عالم را برطرف میكند لذا عاشق با طرب و شادابی، مستی عمیق مییابد.
عاشق هرگز نمیمیرد بلكه جان ابدی مییابد. عاشق در مذهب عشق كه ورای همة مذهبها و آیینهاست، عبادت و شكر و قناعت میورزد.
راه عشق پرخطر و صعب است تنها كسانی میتوانند گام در این راه نهند كه مردان مرد، شیرمردان و اهل همتهای بلند هستند چراكه عشق خونخوار و خونریز است و راه عشق از دریاهای خون عشّاق میگذرد. عشق اكسیر و كیمیاست، مقلّب احوال و مبدّل صفات است و عیبها را میزداید. عاشق از می حقیقت مینوشد و همواره مست است مستی عشق ورای همة مستیهاست و عشق اندیشهپرداز و فرهنگساز است.
عاشق نزد معشوق مقامی والا دارد، دعایش مستجاب است و نظركردة معشوق است و راه عشق به مرحلهای میرسد كه معشوق بر عاشق، عشق میورزد و عشق و عاشق و معشوق وحدت مییابند و یكی میشوند. عشق سبكباری و سبكبالی و سبكروحی به ارمغان میآورد.
عشق را با شهوت و حرص و حسد فرقهاست. عشقهای مجازی هم اگر به عشق حقیقی منجر شوند معتبرند و در غیر این صورت بیارزش. عاشق با درد و اشك و آه دمساز است عشق بر جگر عاشق میزند و جگرسوزی میكند. عاشقان مظلومترین مردم جهانند. اما عشق میان عاشقان همزبانی پدید میآورد. قصة معراج از رخ عاشق پیداست. و معشوق همواره در نظر عاشق است و لذا هردم برای عاشق عیدی فرا میرسد.
عاشق طوطی عالم غیب است. علم عاشق علم ظاهری نیست و تنها علم این مكتب است كه در هر دو سرا و تا ابد معتبر است.
عشق یگانه حقیقتی است كه صلاحیت امامت و رهبری دارد و هدایت پیروی از عشق است. عزت و سلطنت عشق آورده، جاوید است و زایل نمیشود.
بیعشقی مرگ و جمود و افسردگی است. بهار حقیقی عشق است و طراوت و شادابی از عشق است.
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۱/۱۵ ساعت توسط دکتر عبدالرضا بابامحمودی
|